‏باب شصت و هفتم در باره سخن‏چينى‏

قرآن مجيد

پ‏1- النساء (آيه 85) و هر كس كه ميانجيگرى بدى كند بهره‏اى از آن خواهد داشت.پ 2- القلم (آيه 10) و فرمان مبر از هر پر سوگند خوار 11 پر طعنه زن و رفت و آمد كن بسخن‏چينى.پ گويم: اخبارى در باب شرار الناس، و برخى در باب غيبت و برخى در باب كليات اخلاق بد گذشته.

اخبار باب‏

پ‏1- امالى صدوق: بسندش تا امام ششم (ع) كه چهار تا ببهشت نروند: كاهن و منافق و دائم الخمر و سخن چين.پ 2- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: در اين ميانه كه موسى بن عمران با پروردگارش عز و جل مناجات ميكرد مردى را زير سايه عرش ديد و گفت: پروردگارا اين كيست در سايه عرشت؟ فرمود: اين نيكوكار با والدين خود است و بسخن‏چينى نرفته.پ 3- همان: بسندش تا امام صادق (ع) كه در باره خويشان و زير دستان خاندانت نپذير گفته كسى را كه خدا بر او بهشت را حرام كرده و جايگاهش را دوزخ ساخته زيرا سخن چين گواهى است دروغين و همكار شيطانست در دو بهمزنى ميان مردم و خداى تعالى فرموده‏

 

 (آيه 8- الحجرات) ايا كسانى كه گرويديد اگر فاسق خبرى بشما داد وارسى كنيد كه مبادا آسيب رسانيد بمردمى از روى نادانى در كار خود پشيمان شويد.پ 4- همان: بسندش در مناهى پيغمبر (ص) كه نهى كرد از سخن‏چينى و گوش دادن بآن و فرمود: تفرقه‏انداز كه سخن‏چين است به بهشت نرود و فرمود (ص) خدا عز و جل ميفرمايد: حرامست بهشت بر منت‏گذار و بخيل و تفرقه‏انداز كه سخن‏چين است.پ 5- خصال: بسندش تا امام ششم (ع) كه سه تا بهشت نروند: خونريز و ميخوار و پر رفت و آمد كن در سخن‏چينى.پ 6- همان: كه پيغمبر (ص) بيارانش فرمود: شما را خبر ندهم به بدهاتان؟ گفتند چرا يا رسول الله، فرمود: سخن‏چينها كه دوستان را از هم ببرند و براى پاكان عيب جويند.

حسين بن سعيد: بسندى مانندش را آورده.پ 7- عيون: بسندش تا پيغمبر كه چون مرا بمعراج بردند زنى ديدم سرش چون خوك و تنش چون خر و هزار هزار رنگ شكنجه ميشد و پرسيدم كردارش چه بوده؟ گفت زنى بسيار سخن‏چين و دروغ‏گو بوده.

گويم: تمام اين خبر در باب معراج گذشته.پ 8- امالى طوسى: بسندش پيغمبر (ص) كه سخن‏چين به بهشت نرود.پ 9- همان: بسندش تا پيغمبر (ص) كه مؤمن درخشان وراد است و بدكار بخيل و پست، و بهتر مؤمن آنكه وسيله مهرورزى مؤمنانست و كسى كه الفت نگيرد و با او الفت نشود خيرى ندارد گويد: و شنيدم رسول خدا (ص) ميفرمود: بدتر مردم آنكه دشمن دارد مردم مؤمن را و دشمنش دارند از دل، دونده‏ها بسخن‏چينى و جدا كنى دوستان و عيبجوى پاكان آنانند كه خدا ننگرد بآنها روز قيامت و پاكشان نشمارد سپس آن حضرت (ص) خواند (62- الانفال) او است كه كمك داده بيارى خودش و بمؤمنان و الفت انداخته ميان دلهاشان.پ 10- علل: بسندش تا على (ع) كه عذاب قبر از سخن‏چينى باشد و از شاش و از ترك بستر اهل.پ 11- ثواب الاعمال: بسندش تا امام ششم (ع) (مضمون شماره 5).پ 12- همان: بسندش تا امام كاظم (ع) فرمود: بهشت بر سه تا حرام است، سخن چين و دائم الخمر و ديوث كه نابكار است.پ 13- اختصاص: مردى نامه‏اى بامير المؤمنين (ع) داد كه در آن سعايت و بدگوئى‏

 

كرده بود از مردى آن حضرت آن را خواند و فرمود: اى فلان اگر راست گفتى دشمنت داريم و اگر دروغ است كيفرت دهيم، و اگر خوب گوئى (عذرخواهى) از تو درگذريم گفت بلكه درگذر از من اى امير مؤمنان.پ 14- همان: رسول خدا (ص) فرمود: بدتر مردم روز قيامت مثلث است، گفته شد:

يا رسول الله مثلث چيست؟ فرمود كسى كه پيش امامش از ديگرى سعايت و بدگوئى كند و او را بكشتن دهد و خود و برادر و امامش را بنابودى كشد.پ 15- حسين بن سعيد: بسندى تا امام ششم (ع) كه خدا تبارك و تعالى به موسى (ع) وحى كرد كه يكى از يارانت در باره تو سخن‏چينى كند از او در حذر باش گفت: پروردگارا او را نمى‏شناسم او را بمن بشناسان فرمود: اى موسى سخن‏چينى را بر او عيب گرفتم و مرا واميدارى كه سخن چين شوم، گفت: پروردگارا پس چه كنم؟ فرمود: يارانت را ده ده از هم جدا كن و قرعه بكش بدان كه افتد در ميان آنها باشد و بر آنها قرعه زن و قرعه بدو افتد و چون مرد ديد قرعه باو افتاد برخاست و گفت يا رسول الله منم مقصود تو و بخدا كه هرگز بدان باز نگردم.پ 16- كتاب التبصره و الامامه: بسندى (بمضمون شماره 14).پ 17- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود بشما خبر ندهم از بدان شما؟ گفتند چرا يا رسول الله فرمود: دونده‏هاى بسخن‏چينى و جداكنهاى دوستان و عيبجويان براى پاكان.پ بيان: دونده‏ها بسخن‏چينى اشاره است بقول خداى تعالى: (10 سوره القلم) و فرمان مبر هر پر سوگند خوار را 11 عيبجوى و حديث گوى بسعايت را 12- و از اين پس سخت‏روى سخت دل بى‏پدر را (و همين تفسير را از بيضاوى آورده و پس از شرح الفاظ گويد) ظاهر جمله آخر كسيست كه عيبى ترا شد براى بى‏عيب، تا او را از چشم مردم بيندازد و بسا شامل كسى شود كه از عيب نهفت مردم بازرسى كند تا آن را ميان مردم فاش سازد ...پ 18- كافى: بسندش تا امام پنجم (ع) فرمود: بهشت حرام شده بر دروغساز دونده بسخن‏چينى.پ بيان: بقول قاموس قتات پى‏گير ديگرى بنهانى تا بداند چه ميخواهد و در نهايه است كه در حديث است قتات بهشت نرود آن بمعناى سخن‏چين است و بقولى نمام آنكه گفتگوى مردم را بشنود و آن را بديگران رساند و قتات آنكه دزدانه گوش گيرد و بديگران‏

 

رساند و قساس آنكه خبرگيرى كند و بديگران رساند پايان كلام نهايه و بسا كه حديث تفسير شود بآن كه اين كار را حلال شمارد يا اينكه بهشت تا مدت عقوبت بر او حرام است يا اينكه بهشت مخصوصى بر او حرام است.پ 19- كافى: بسندش تا امير مؤمنان (ع) فرمود بدان شما آنها كه سخن‏چينى كنند و دوستان را از هم ببرند و براى پاكان عيب جويند.پ بيان: شهيد ثانى قده در رساله غيبت در شمار ملحقات آن گفته: يكى نميمه است و آن سخن‏چينى براى ديگرانست چه با گفتار و يا كنايه و اشاره و رمز و اگر در آن ذكر نقص و عيب باشد غيبت هم هست و دو گناه است و نميمه هم از گناهان كبيره است خداى تعالى فرموده عيبجوى و دونده به نميمه سپس فرموده جفاجو و از آن پس بى‏پدر و وابسته يكى از علماء گفته: اين آيه دلالت دارد بر اينكه هر كه راز نگه ندارد و سخن‏چينى كند زنازاده است زنيم بمعنى بى‏پدر و وابسته است و خدا فرموده: واى بر همزه لمزه و بقولى همزه همان سخن‏چين است و خدا در شرح حال دو زن نوح و لوط فرموده (10 سوره التحريم) آن دو زن بآن دو پيغمبر خيانت كردند و آنها براشان بدرگاه خدا سودى نداشتند و گفته شد بدوزخ رويد با واردان آن بقولى زن لوط از مهمانان او خبر برى ميكرد و زن نوح از اينكه او ديوانه است، و پيغمبر (ص) فرمود: سخن چين بهشت نرود، و در حديث ديگر، قتات به بهشت نرود و آنهم همان سخن چين است.

و روايت كه موسى (ع) در خشكسالى براى بنى اسرائيل باران خواست و خداى تعالى باو وحى كرد من از تو و همراهانت اجابت نكنم كه در ميان شما سخن‏چينى است و اصرار بر آن دارد موسى گفت: پروردگارا آن كيست تا بيرونش كنيم از ميان خود فرمود: من شما را از آن نهى كنم، و خود سخن‏چين شوم؟ و همه توبه كردند و آب بآنها داده شد.

گويم: او اخبار بسيارى از خاصه و عام آورده سپس گفته: نمام بيشتر بكسى گفته شود كه بكسى گويد فلانى در باره تو چنين و چنان ميگفت و گرچه بزبان نباشد چنانچه در غيبت گذشت و معنى عامش كشف آنچه است كه بد آيد آنكه را كه از او نقل شده يا آنكه باو نقل شد يا ديگرى خواه بگفته يا كنايه يا رمز و اشاره و خواه آنچه نقل شده كردار باشد يا گفتار و خواه عيب كسى باشد كه از او نقل شود يا نه و حقيقتش فاش كردن راز و پرده برداشتن از هر چه كه كشف آن بد باشد بلكه شايسته است سكوت از بيان آنچه از حال مردم ديده شود جز آنچه سودى براى مسلمانى دارد يا جلوگيرى از گناهى باشد چون گواهى بر دزدى براى رعايت حق صاحب مال و اما اگر ديد كسى مال خود را نهان ميكند گفتنش‏

 

سخن‏چينى و فاش كردن راز است و اگر در ضمن ذكر نقص يا عيبى هم باشد هم غيبت است هم نميمه.پ و سبب اقدام بسخن‏چينى يا بدخواهى كسى است كه از او نقل شده يا دوستى كسى كه براى او نقل شده يا خوش و بش كردن و يا پر گوئى بيهوده و بر هر كه نزدش سخن‏چينى كنى كه فلانى در باره تو چنين گفته و يا چنين كرده و در مقام تباه كردن كار تو است و يا ساخت و ساز با دشمن تو يا زشت كردن حال تو يا مانند آن بر او شش وظيفه است. () 1- از او باور نكند زيرا سخن‏چين فاسق است و خبر او پذيرفته نيست خدا فرموده (7- الحجرات) اگر فاسق بر آنان خبرى آورد وارسى كنيد مبادا بنادانى آسيب رسانيد بمردمى. () 2- او را از اين كار باز دارد و نصيحت كند و كارش را زشت شمارد خداى تعالى فرموده (17 سوره لقمان) امر كن بمعروف و نهى كن از منكر. () 3- اينكه براى خدا او را دشمن دارد زيرا مبغوض خداست و دشمنى با دشمن خدا واجب است. () 4- اينكه بمجرد گفته او ببرادرش بدبين نشود كه خداى تعالى فرموده (13 الحجرات) دورى كنيد از بسيار گمانها بلكه پا بر جا بماند تا تحقيق حال او شود. () 5- اينكه حكايت او تو را وادار به بازرسى و تجسس نكند چه كه خداى تعالى فرموده و تجسس و بازرسى نكنيد. () 6 اينكه بر خود نپسندى آنچه نمام را از آن نهى كردى و سخن‏چينى او را به ديگرى حكايت نكنى كه فلانى برايم چنين حكايت كرده و خود سخن‏چين و غيبت‏كن شوى و كارى كنى كه از آن نهى كردى با اينكه از على (ع) روايت است كه مردى نزد او از مردى سعايت كرد، فرمود: اى فلانى اگر راستگوئى دشمنت داريم و اگر دروغگوئى كيفرت كنيم و اگر گذشت خواهى از تو بگذريم، گفت از من بگذر اى امير مؤمنان، و حسن فرمود: هر كه سخن ديگران نزد تو آورد سخن تو نزد ديگران برد، و اين اشاره است باينكه بايد نمام را دشمن داشت و برفاقت اعتماد نكرد و چطور دشمن او نبود با اينكه پيوسته دچار دروغ و غيبت و نيرنگ و خيانت و دغلى و حسد و نفاق و تباهى كردن ميان مردم و گول زدنست و از آنها است كه ميكوشد در بريدن آنچه خدا فرموده پيوسته باشد خداى تعالى در (27 سوره البقره) فرمود: و ميبرند آنچه را خدا فرموده پيوسته باشد، و فرموده (42- الشورى) همانا راه بازخواست بر كسانيست كه ستم كنند بر مردمان و تجاوز كنند در روى‏

 

زمين بناحق) و نمام از آنانست.پ و خلاصه شر نمام بزرگ است و بايد از آن خود را نگهداشت.

 

گفتند كسى يك غلام فروخت و بخريدار گفت: عيبى ندارد جز كه سخن‏چين است گفت بدان راضيم و آن را خريد و چند روز كه نزد وى ماند بزن آقاش گفت: شوهرت دوستت ندارد و خواهد زن ديگر بر سرت گيرد تو تيغى بر دارو از پشت سر او چند مو بتراش تا برات جادو كنم و تو را دوست دارد و آنگاه بشوهر گفت: زنت دوستى بر گرفته و ميخواهد تو را بكشد خود را برابر او بخواب بزن تا بدانى، و او خود را بخواب زد و زنش با تيغ سرتراشى بالاى سرش آمد و او گمان كرد ميخواهد او را بكشد و برخاست او را كشت و كسان زن آمدند و او را كشتند و ميان دو قبيله جنگ در افتاد و بدرازا كشيد.