آيات قرآن مجيد:
1- (آيه 195 سوره البقره) احسان كنيد كه خدا محسنان را دوست ميدارد.
2- (134- سوره آل عمران) و خدا دوست دارد احسانكنندهها را.
3- (آيه 114 سوره النساء) خوبى ندارد بسيارى از در گوشيهاى آنان جز كسى كه وادارد بصدقه يا كار خير يا سازش ميان مردم.
4- الاعراف (آيه 56 و 161) راستى كه رحمت خدا نزديك است بمحسنان، و فرموده:
راستى خدا ضايع نكند مزد نيكوكاران را.
6- هود (آيه 115) صبر كن كه خدا ضايع نكند مزد نيكوكاران را.
7- يوسف (آيه 22 و 56) و چنين پاداش دهيم نيكوكاران را، و فرموده است خداى تعالى برسانيم رحمت خود را بهر كه خواهيم و ضايع نكنيم مزد محسنان را.
8- النحل (91 و 128) راستى كه خدا فرمان داده به عدل و احسان و انفاق بخويشاوند و فرموده است خداى تعالى راستى خدا با كسانيست كه پرهيزكارند و همان كسانى كه احسانكنندهاند.
9- القصص (آيه 14) و چنانى پاداش دهيم بمحسنان و آيه 77 كه فرموده: و احسان كن چنان كه خدا بتو احسان كرده.
10- الذاريات (آيه 16) راستى كه آنها پيش از اين از محسنان بودند.
اخبار باب:
پ1- امالى صدوق: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: كارهاى خير نگهدارى ميكنند از مرگ
پو ميرهاى بد و ناگوار، و هر كار خيرى صدقه بحساب است، و اهل كار خير و خوب در دنيا اهل كار خير شمرده شوند در ديگر سرا، و اهل زشتكارى در دنيا اهل زشتكارى باشند در ديگر سرا، سر آغاز واردشوندگان در بهشت اهل كار خيرند و سرآغاز اهل دوزخ در ورود بدوزخ زشتكارانند.
(و در آنست كه كارهاى خوب نگهدارند از مرگهاى بد و صدقه نهانى خاموش كند خشم پروردگار را، و صله رحم فزونى در عمر باشد- از پاورقى ص 407).
از كتاب حسين بن سعيد مانند آن نقل شده.
در امالى طوسى بسندش تا پيغمبر (ص) مانند آن آمده.پ 2- امالى صدوق: بسندش از احمد بن ابى مقدام عجلى كه روايت شده مردى نزد على ابن ابى طالب (ع) آمد و بآن حضرت گفت: يا امير المؤمنين من بتو نيازى دارم فرمودش: آن را روى زمين بنويس كه من تنگدستى تو را بروشنى مىبينم، و روى زمين نوشت: من فقير و نيازمندم و على (ع) فرمود: قنبر دو حله باو بپوشان و آن مرد شروع كرد و سرود:
پوشاندى بمن جامهاى كه زيبائيهايش كهنه شوند* و من از ستايش خوب بتو جامهها پوشم اگر بستايش خوبم رسى به ارجمندى رسيدى* و براى آنچه بدان رسيدى عوضى بجوئى راستى كه ستايش زنده ميدارد نام صاحبش را* مانند بارانى كه برطوبتش زنده كند دشت و كوه را تا زندهاى دست از نيكى كه بدان آغاز كردى بر مگير* كه هر كس البته پاداش بيند بدان چه كرده است آن حضرت فرمود: صد اشرفى طلا باو بدهيد، گفتند: يا امير المؤمنين او را بىنياز كردى فرمود: من از پيغمبر (ص) شنيدم ميفرمود: هر كس را بمقامى كه بايدش واداريد، سپس آن حضرت فرمود: من در شگفتم از مردمى كه با مال خود بنده و كنيز ميخرند و با احسان خود آزادگان را نمىخرند.پ 3- قرب الاسناد: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: بهشت را درى باشد كه بآن باب المعروف گويند و در آن در نيايد مگر اهل كار خير.پ 4- تفسير على بن ابراهيم: امام صادق (ع) فرمود: چيزى را دوستتر ندارم از اينكه بمردى كه در سابق باو بخششى كردم بخشش ديگرى را بدنبالش آورم و بخوبى آن را پرورش دهم زيرا دانستم كه دريغ كردن از پايان نعمتها زبان تشكر از آنها را ميبرد (و آنها را به دست فراموشى مىسپارد).پ 5- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) كه بعلى (ع) فرمود: بر تو باد بكارهاى خوب زيرا كه جلوگيرند از مردنهاى بد.پ 6- خصال (ج 1 ص 25): بسندش از امام ششم (ع) كه فرمود: احسان كردن جز زكات
واجب است پس بخدا عز و جل تقرب جوئيد با نيكى كردن و صله رحم.پ 7- همان (ج 1 ص 66): بسندش از امام ششم (ع) كه فرمود: نشايد خوبى كردن و بخشش مگر با كسى كه خاندانى دارد يا ديندار است.پ 8- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: دانستم كه احسان خوش نباشد جز با سه خصلت: كم شمردن آن و نهان داشتن آن و شتاب در آن، زيرا چون كمش شمارى ترا در نظر دريافتكنندهاش بزرگ كرده و چون نهانش دارى بكمالش رساندى و چون در آن شتاب كردى آن را گوارا ساختى و اگر جز اين باشد آن را نابود و ناچيز كردى- گويم: كه مانند آن را در ضمن مواعظ امام صادق (ع) آورديم.پ 9- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: دستها (در احسان) سه باشند: دست خدا عز و جل كه بالاى دستهاست و دست دهنده كه بدنبال آنست و دست خواستار و گيرنده كه پائين است، بده فزون از نياز خود را و خود را درمانده مشمار.پ 10- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: هر خوبى كردنى صدقه بشمار است، و آنكه بخوبى رهنما باشد چون كسى است كه آن را بكام دهد، و خدا دوست دارد بداد رسيدن بيچاره را.پ 11- همان: در حديث اربعمائه: امير مؤمنان (ع) فرمود: هر چه توانيد كار خير كنيد كه آن از مردنهاى بد نگهدارى كندپ و فرمود (ع) شايسته نباشد نيكى كردن جز با كسى كه خانوادهدار يا ديندار است،پ و فرمود: هر چيزى را ميوه باشد و ميوه نيكى كردن شتاب در آن است.پ 12- عيون: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: با كسى نيكى كن كه اهل آنست و يا اهل آن نيست زيرا كه اگر با اهل آن برنخورى تو خود اهل آن باشى.
در صحيفه الرضا مانندش آمده.پ 13- عيون (ج 2 ص 35) بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: سر خرد پس از ديندارى دوستى كردن با مردم است و نيكى كردن بهر كسى خوب باشد يابد.
در صحيفه الرضا مانندش آمده:پ 14- امالى طوسى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه خداى تعالى مىفرمايد: نيكى كردن و احسان نمودن هديهايست از طرف من به بنده مؤمنم و اگر آن را بپذيرد (و انجام دهد) برحمت من باشد و از من باشد، و اگرش رد كند بگناه خود او باشد كه از آن محروم شده نه از من باشد
پو هر بنده كه آفريدم او را بايمان رهنمائى كردم و خوبش آفريدم و به بخل گرفتارش نكردم زيرا كه خير او خواستم.
گويم: اخبار بسيارى در باب جوامع المكارم گذشته.پ 15- همان (ج 1 ص 311): بسندى تا امام ششم (ع) كه فرمود: اهل احسان كردن در دنيا همان اهل احسان در ديگر سرا باشند زيرا در آخرت كفه حسناتشان سنگين باشد و از آن به گنهكاران بخشش كنند.پ 16- همان (ج 2 ص 71) بسندش تا پيغمبر (ص)، فرمود: هر احسانى صدقه باشد بتوانگر باشد يا نيازمند، پس صدقه دهيد و گر چه به نيمى از يك دانه خرما باشد، از دوزخ بپرهيزيد و گر چه با نيمى دانه خرما، زيرا خدا عز و جل آن را براى صاحبش كه صدقه داده فزون سازد و بپرورد چنانى كه يكى از شماها كره خر و اسب يا كره شتر خود را پرورش دهيد تا روز قيامت آن را بوى پردازد، و تا اينكه بزرگتر از كوه بزرگى باشد.پ 17- علل (ج 1 ص 234) بسندش تا امير مؤمنان (ع) فرمود: راستى برترين چيزى كه اهل توسل بدان آويزند ايمان بخداست و حديث را كشانده تا آنجا كه فرموده: و كارهاى خوب كردن براستى جلوگيرند از مردن بدو نگهدارند از افتادن در خوارى.پ 18- خصال (ج 1 ص 126) بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: چهارند كه بنابودى كشند تخم افشاندن در شورهزار و چراغ افروختن در پرتو ماه، و خوردن سر سيرى و احسان كردن به نااهل.پ در خصال: ضمن سفارشهاى پيغمبر (ص) بعلى (ع) مانندش آمده و در آنست كه خوبى كردن نزد كسى كه اهلش نباشد.پ 19- امالى طوسى (ج 1 ص 291) بسندش تا امير مؤمنان (ع) فرمود: پنج چيز بيهوده گردند، چراغى كه بيفروزى در برابر خورشيد، روغن برود و تابش سودى ندهد، و بارانى كه روان شود بر زمين شورهزار باران از ميان برود و زمين سودى ندهد، و خوراكى كه آشپزش خوب بسازد و جلو سير گذارند از آن سود نبرد، و احسان بكسى كه قدر آن را ندارد و تشكر نكند.پ 20- خصال: بسندش از امام ششم (ع) كه فرمود: چهارند كه بيهوده شوند: دوستى با كسى كه وفا ندارد و احسان بكسى كه شكرش نكند، و دانش آموختن بكسى كه شنوائى ندارد، و راز سپردن به كسى كه نگهدارش نيست.پ 21- همان: بسندش تا امير مؤمنان (ع) فرمود: بخشش كن بهر كه خواهى تا فرمانده او باشى، و نيازمند شو بهر كه باشد تا اسير او باشى و بىنياز شو از هر كس خواهى تا همگنان
او باشى.پ 22- امالى طوسى: در وصيت امير مؤمنان هنگام وفاتش آمده كه: بتو سفارش كنم بخوش همسايگى، و گراميداشت مهمان و ترحم بر رنجكش و گرفتارها، و صله رحم، و دوستى مستمندان و همنشينى با آنان.
گويم: بچند سند از امير مؤمنان (ع) گذشت كه باز گرديد باحسان كردن بر كسى كه شما را محروم كرده،پ و در برخى از آنها است كه: صله كنيد با كسى كه از شما بريده و باز گرديد به بخشش بدانها.پ 23- ثواب الاعمال: بسندش از امام ششم (ع)، فرمود: چون بنده مؤمن خدا كار خوب كند خدا هر حسنه او را تا هفتصد برابر بيفزايد و اينست تفسير قول خدا عز و جل (آيه 261- البقره) و خدا چندان كند براى هر كه خواهد.پ 24- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: هر مؤمنى به برادر مؤمنش خوبى كند البته آن را برسول خدا (ص) رسانده.پ 25- همان: بسندش تا رسول خدا (ص)، فرمود: اهل احسان در دنيا اهل احسان باشند در ديگر سرا، گفته شد: آن چگونه باشد؟ يا رسول الله فرمود: خدا آنها را بتفضل خود بيامرزد و آنان حسنات خود را بديگر مردم بدهند و بوسيله آنها به بهشت روند و خود اهل احسان باشند در دنيا و ديگر سرا.پ 26- قصص الأنبياء بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: خداى تعالى بموسى (ع) وحى كرد، چنان كه بدهى ميستانى و چنان كه كار كنى سزا بينى، هر كس احسان و خوبى كند بمرد بدى سزا بيند ببدى.پ 27- فقه الرضا: من روايت دارم از عالم (ع) كه فرمود: اهل خوبى در دنيا اهل خوبى باشند در ديگر سرا زيرا خدا عز و جل فرمايد بدانها كه گناهان شما را با تفضل آمرزيدم براى اينكه در دنيا اهل خوبى بوديد، و حسنات شما بجا مانده آنها را بهر كه خواهيد ببخشيد، و بوسيله آن در ديگر سرا هم اهل خوبى كردن باشند، و فرمود: راستى كه براى خدا بندگانى است كه ديگر بندهها در حوائج خود بآنها پناه برند و همانها هستند كه در امانند، و هر كار خوبى صدقه باشد گفتم: يا ابن رسول الله و اگر چه توانگر باشد (آنكه باو احسان شود) فرمود:
و اگر چه توانگر باشد.پ و من روايت دارم كه خوبى كردن مانند نام خود خوب است، و چيزى بهتر از آن نباشد جز ثواب آن، و آن هديه خدا باشد به بنده مؤمنش نه چنانست كه هر كه دوست دارد بمرد
خوبى كند آن را بانجام رساندپ و نه هر كه بدان شوق دارد بر آن توانا باشد، و نه هر كه بر آن توانا است باو اجازه و توفيق آن داده شود و چون خدا به بنده مؤمنش منت نهد رغبت و شوق و توانائى و اجازه را همه برايش فراهم كند و در اينجا است كه سعادت بكمال رسد.پ و از پيغمبر (ص) روايت داريم كه هر كه مؤمنى را شاد كند مرا شاد كرده و هر كه مرا شاد كند از خدا عهدى گرفته باشد و هر كه از خدا عهدى دارد روز قيامت از آسودگان آيد.پ و روايت است كه خوبى كن با آنكه اهل آنست و آنكه اهلش نيست چه اگر او اهل قدردانى از نيكى نيست تو خود اهل نيكى كردن هستى،پ و روايت است كه خوبى كردن كامل نباشد جز با سه چيز، شتاب در آن و كوچك شمردن آن و نهان داشتن آن، چونش شتابانه كنى آن را گوارا و دلنشين كردى و چونش خرد شمارى آن را بزرگ كردى و چونش نهان دارى كاملش كردى،پ و روايت است كه چون برادرت از تو حاجتى خواست زود برآوردهاش كن پيش از آنكه بىنياز گردد از آن.پ و روايت داريم از امام صادق (ع) كه فرمود: هر كه مؤمنى را شاد كند مرا شاد كرده و هر كه مرا شاد كند رسول خدا (ص) را شاد كرده و هر كه رسول خدا (ص) را شاد كند خدا را شاد كرده و هر كه خدا را شاد كند او را به بهشت برد.پ 28- تفسير عياشى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: زمانى تنگ نظر بيايد براى مردم كه هر كسى بدان چه دارد بچسبد و فراموش كنند بخشش بهمدگر را، خدا فرموده (آيه 237 سوره البقره) و فراموش نكنيد بخشش را ميان خود.پ 29- همان: از عمرو بن عثمان كه بيرون آمد على (ع) بنزد ياران خود و آنان در باره مروت و مردانگى در گفتگو بودند، فرمود: شماها در كجائيد؟ فراموش كرديد كه قرآن آن را بيان كرده، گفتند يا امير المؤمنين در كجا؟ فرمود: در قول خود (90 سوره النحل) راستى كه خدا فرمانداده بعدالت و احسان و بخشش به خويشاوند و باز داشته از هرزهگى و زشتى عدالت همان انصاف است و احسان بخشش است.پ 30- مجالس مفيد: بسندى تا كعب الاحبار كه در تورات نوشته هر كه احسانى باحمق كند گناهى باشد كه بر او نوشته شود.پ 31- مكارم الاخلاق: از امام صادق (ع) كه فرمود من كار خوب را چون نام او دانستم كه خوبست، و چيزى از كار خوب برتر نيست جز ثواب آن و مقصود از آن هم همانست (نه عوض دنيوى) و نه هر كه خواهد بمردم خوبى كند آن را انجام دهد، و نه هر كه مشتاق آنست بر آن توانا باشد، و نه هر كه بر آن توانا است توفيق و اجازه آن را دارد، و چون شوق و قدرت و
اجازه فراهم شوند سعادت بكمال رسد براى آنكه خواستار است و براى آنكه از او خواسته شده.پ و از آن حضرت است كه فرمود: چون خواهى بدانى كسى بدبخت است يا سعادتمند است ببين با كه خوبى ميكند اگر با كسى است كه اهل و شايسته است بدان كه خوب است و اگر با كسى است كه اهل و شايسته آن نيست بدان كه او را نزد خدا خيرى نباشد.پ 32- كشف الغمه (ص 306) در دلائل حميرى از ابى هاشم جعفرى كه شنيدم امام يازدهم (ع) ميفرمود كه البته در بهشت درى باشد كه آن را معروف گويند و از آن در نيايد جز كسى كه اهل معروف و كار خوب باشد و من پيش خدا را سپاس كردم و شاد شدم براى آنچه از حوائج مردم بدوش ميگرفتم و آن حضرت بمن نگاه كرد و فرمود: آرى ادامه بده آن روشى كه دارى زيرا اهل معروف و كار خير در دنيا همان اهل معروفند در ديگر سرا خدا تو را از آنها سازد اى ابو هاشم و بتو رحمت كند.پ 33- اختصاص (ص 112) بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: خدا پاداش احسانى را ميدهد كه با خواهش نيازمند نباشد ولى اگر برادرت نزد تو آيد براى نيازى و از خجلت سرخ شده و دو دل است كه باو ميدهى يا از او دريغ ميدارى بخدا و باز هم بخدا كه اگر هر چه دارى برايش بدر آرى جبران اين شرمندگى او را نكردى.پ 34- همان (ص 214) بسندش تا ابو حمزه ثمالى كه گفت: مردى از پيغمبرزادهها بود كه ثروتى داشت و از آن بناتوان و مستمند و نيازمند انفاق ميكرد و درنگى نكرد كه مرد و همسرش در مال او بمانند او عمل كرد و طولى نكشيد كه مال تمام شد و پسرش بزرگ شد، و بكسى گذر نميكرد جز كه براى پدرش طلب رحمت ميكرد و او از مادرش خواست كه باو خبر دهد، گفتش راستش پدرت مرد خوبى بود و مال بسيارى داشت و به ناتوان و مستمند و نيازمند انفاق ميكرد و چون مرد من در مال او بمانند او عمل كردم و طولى نكشيد كه مال تمام شد پسر باو گفت مادر جان پدرم در انفاق خود ثواب برده و تو گناه كردى، گفت: پسر جان براى چه؟ گفتش او مال خود را انفاق ميكرد و تو مال ديگرى را (يعنى اين مال بارث از من بوده و تو آن را خرج كردى) مادر گفت: پسر جانم راست گفتى و تو را نبينم كه بمن سخت گيرى، گفت صد درهم نزد من هست، پسر گفت راستى خدا تبارك و تعالى چون خواهد بچيزى بركت دهد بركت ميدهد و مادر صد درهم را بدو داد و پسر آن را گرفت و از خانه بيرون شد تا با آن از فضل خدا كسب روزى كند و گذرش افتاد بيك مرديكه مرده بود و تو راه افتاده بود و بهترين نمود را داشت، گفت: پس از اين چه تجارت و كسبى خواهم او را بردارم و غسل دهم و كفن پوشم و بر او نماز گزارم و بگورش سپارم و آن را انجام داد و هشتاد درهم خرج او كرد و بيست
درهم براى او ماند و با آن براه افتاد و فضل خدا را ميخواست.پ مردى جلو او در آمد و باو گفت: اى بنده خدا بكجا ميروى؟ گفت: بطلب روزى، گفت چه اندازه سرمايه دارى؟ كه بوسيله آن روزى از خدا مىخواهى؟ گفت: بيست درهم دارم گفتش با بيست درهم سرمايه چه توانى كرد؟ پاسخ داد خدا تبارك و تعالى چون خواهد در چيزى بركت دهد در آن بركت خواهد داد گفت: راست گفتى، و آنگاه باو گفت: من بتو رهنمائى ميكنم در طلب روزى و تو مرا شريك سود آن كن؟ گفت: بسيار خوب آن رهگذر باو گفت:
راستش اهل اين خانه تا سه روز تو را مهمانى ميكنند تو مهمان آنها باش، و هر وقت خدمتكار نزد تو آيد يك گربه سياهى همراه او است باو بگو اين گربه را مىفروشى؟ و پر اصرار كن تا او را به تنگ آورى، و او ميگويد آن را به بهاى بيست درهم بتو مىفروشم و چون فروخت بيست درهم را باو بده و آن را بگير و سرش را ببر و آن سر را بسوزان و مغزش را بگير.
سپس برو بفلان شهر كه پادشاهان نابينا است و بگو كه او را درمان خواهى كرد و هراس مكن از كشتهها و دارزدهها كه مىبينى كه آنان را در باره درمان خود آزموده و چون نتيجهاى از آنها نگرفته آنها را كشته، تو هراس نكن و بگو كه او را درمان ميكنى و با او شرط ببند و روز يكم يك بار (از آن مغز سر گربه) بچشم او سرمه كش كه او بتو گويد بر آن نيفزا ولى ميفزا، سپس فردا يك بار ديگر بچشم او بكش كه آنچه خواهى ببينى و بتو گويد بيفزا و نيفزا و چون بدين دستور عمل شد خوب مىشود و گويد مملكت من از دستم رفته بود و تو آن را بمن بازگرداندى من دخترم را بزنى تو دادم، گفت: من مادرى دارم (كه در انتظار من است) ملك گفت: تا دلت خواهد بهمراه من بمان و چون خواستى بروى برو.
گويد: يك سال در كشور او ماند و به بهترين تدبير و روش آن را اداره كرد و سال كه بسر آمد باو گفت: من ميخواهم برگردم، و آن ملك از همه چيز باو توشه داد و چيزى كم نگذاشت از رمه شتر و گوسفند و ظروف و متاع خانه و او بيرون شد تا رسيد بهمانجا كه آن مرد رهنما را در آن ديده بود، بناگاه آن مرد در آنجا بهمان حال نشسته بود و باو گفت: وفا نكردى بقرارداد (يعنى يك سال است كه نتيجه درمان را گرفتى و بمن سهم ندادى) و او در پاسخ گفت: از آنچه گذشته مرا حلال كن.
گويد: همه چيز را گرد آورد و بخش كرد و گفت هر كدام را خواهى برگير، و يك بخش را برداشت و پيغمبرزاده باو گفت وفاء كردم بقرار خود؟ گفت: نه، گفت چرا؟ اين زن را هم تو بدست آوردى؟ گفت راست است تو اين بخش مرا هم برادر عوض سهم آن زن گفت: نه من بآن حقى ندارم و فزون نخواهم.
پگويد: اره برگرفت بر سر آن زن نهاد تا دو نيمش كند، سپس رو باو كرد و گفت: دو دو نيمش كنم؟ آن مرد رهنما گفت: وفا كردى بقرار خود، هر چه با خود دارى و همه آنچه آوردى از خودت باشد، مرا خدا تبارك و تعالى فرستاده تا بتو عوض دهم از احسانى كه بآن مرده در راه نمودى و اين پاداش تو است در برابر آن.پ 35- نهج البلاغه: و سخنى است از آن حضرت (ع) كه: هر كه بيجا احسان كند و بنا اهل خير رساند بهرهاى از آن نبرد جز سپاس زبونان و ستايش بدان و گفتگوى نادانان تا نعمت رساند بآنان: چه دست بازى دارد براى دگران و در راه خدا بخيل است هر كه را خدا مالى دهد بايد بخويشان خود رساند، و با آن مهماننوازى كند، و اسير و رنجبر را برهاند، و از آن به مستمند و قرضدار كمك كند، و خود را بپرداخت حقوق آن و پيشامدهاى ناگوارش شكيبا دارد براى رسيدن به ثواب زيرا دستآورد اين خصال شرف اخلاقى اين جهانست و رسيدن به فضائل ديگر سرا.پ 36- امالى طوسى: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: دنباله داشتن احسان بهتر است از آغاز كردن بآن.پ 37- همان (ج 2 ص 257) بسندش تا امام ششم (ع) كه به مفضل فرمود: اگر خواهى بدانى كسى بدبخت است يا خوشبخت بنگر كه نيكى و احسانش را به كه ميدهد؟ اگر باهل و سزاوار آن بدهد بدان كه براه خير ميرود، و اگر بنا اهل دهد بدان كه نزد خدا خيرى نبرد.پ 38- الدره الباهره: از امام حسن (ع) فرمود: احسان درست اينست كه پيش از آن معطلى نباشد و بدنبالش منت نباشد و بخل اينست كسى بحساب آورد آنچه انفاق كرده از ميان رفته و آنچه نگهداشته شرف او گشتهپ و فرمود: هر كه نعمت بخشى خود را بشماره آورد آن را نابود كرده،پ و فرمود: وفادارى بدوام بخشش است.پ 39- نهج البلاغه (ج 2 ص 190) امير مؤمنان (ع) فرمود: از احسان دست مكش كه قدر آن را نشناسند و تشكر نكنند زيرا بسا كسى تشكر و قدرشناسى از آن كند كه بهرهاى از آن نبرده، و از تشكر ديگران به نتيجه بيشترى رسى از ناسپاسى آن و خدا دوست دارد نيكىكنندگان را، و فرمود (ع) هر كه گمان خيرى از تو دارد باورش را بارور كن.پ و بجابر بن عبد الله انصارى فرمود: اى جابر پايدارى جهان با چهار كس است، دانشمندى كه دانشش را بكار بندد، و نادانى كه از آموختن سرباز نزند، و با سخاوتى كه از احسان دريغ نورزد، و مستمندى كه آخرت خود را بدنيايش نفروشد، اى جابر هر كه نعمت خدا بيشتر دارد نياز مردم باو بيش گردد و هر كه براى خدا آنها را بر آورد دوام نعمتها را بايدش و هر كه بدان
قيام نكند نعمتها را بباد دهد.پ و فرمود: راستش خدا را بندهها است كه براى سود ديگران برگزيده، و بدانها سپرده آنچه ببخشند و اگر دريغ كنند آن را بديگران تحويل دهد.پ و بپدر فرزدق در گفتگوى با او فرمود: آن همه شتر را چه كردى؟ گفت: حقوق آنها را نابود كرد يا امير المؤمنين، فرمود بهترين راه بودپ و فرمود: (ع) زمانى گزنده براى مردم آيد توانگر بدان چه دارد دندان فرو كند با اينكه بدان فرمان ندارد خدا فرموده (237 سوره البقره) و از ياد نبريد بخشش بهمدگر را بدان در آن زمان بر سر كار آيند و خوبان خوار شوند، و بيچارهها بفروش رسند با اينكه پيغمبر (ص) از آن نهى كرده.پ 40- كتاب الامامه و التبصره: بسندش تا رسول خدا (ص)، فرمود: زيور دانش احسانست (يعنى آموزش بديگران).پ 41- اختصاص امام صادق (ع) فرمود: اهل احسان در دنيا اهل احسان باشند در ديگر سرا، بآنها گويند: گناهانتان آمرزيده است حسنات خود را بهر كه خواهيد ببخشيد، كار خير هر كسى را بايد با دل و با زبان و با دست، هر كه با دست نتواند بدل و زبان كند و اگر بزبان هم نتواند بدل دارد.پ 42- حسين بن سعيد: بسندش از امام ششم (ع) كه كار خوب نباشد مگر نزد خانوادهدار يا ديندار.پ 43- همان: بسندش تا يك فقيه كه گفت: فقراء مؤمن را روز قيامت باز دارند و پروردگار تبارك و تعالى بآنها فرمايد: آگاه كه من شما را فقير نساختم براى اينكه خوار بوديد نزدم بلكه تا شما را بيازمايم، برويد هر كه در دنيا بشما خوبى كرده دست هر كدام را بگيريد و او را به بهشت بريد.پ 44- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: احسان كن باهل و نااهل هر دو كه اگر او اهلش نيست تو خود اهل آنى.پ 45- همان: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: خدا عز و جل از خلقش كسانى را اهل كار خير ساخته و آن را محبوب آنان نموده، و بر خواستاران آن بايست كرده خواستن از آنان را و بر آنان آسان كرده برآوردن آن را چنانچه بر باران آسان كرده كه زمين خشك و اهل آن را زنده سازد، و خدا از خلقش كسانى را دشمن كار خير نموده كه ناگوار است بر آنها احسان و كار خير و خواستاران آن را منع كرده از طلب آنها از آنها و بر آنان سخت كرده برآوردن آن را چنانچه منع كرده باران را از زمين خشك تا اهلش بدان هلاك شوند و گذشت خداوند بيشتر است.
پ46- همان: بسندش از امام ششم (ع) كه فرمود: خدا گروهى از بندگانش را برگزيده براى شيعه فقير ما كه بواسطه آنان بدانها ثواب بدهد.پ 47- اعلام الدين: مفضل بن عمر بامام صادق (ع) گفت: دوست دارم بدانم خدا مرا نزد خود پذيرفته، فرمودش نشانه پذيرش بنده بدرگاه خدا اينست كه احسان خود را بجائى كه شايسته است برساند و اگر چنين نباشد چنان هم نيست،پ و فرمود: دوستترين كسى كه به من توسل جويد آنكه بمن يادآورى كند از نعمت من باو تا آن را بوى باز دهم.پ 48- كتاب الامامه و التبصره: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: صله و بخشش نابكار بسا كه نرسد جز نابكار مانند او.
اينجا پايان جزء اول است از مجلد 16 و جزء 74 بحساب ما است و داراى 30 باب از آداب معاشرت است و تا توانستيم در تصحيح و خوشنمائى آن كوشيديم و بيارى و خواست خدا بىغلط از چاپ در آمده جز اندكى كه از نظر گريخته و بر ناظر بينا پوشيده نماند و عصمت و توفيق از طرف خداست: سيد ابراهيم ميانجى- محمد باقر بهبودى.
پايان ترجمه 27- ابان 1361 شمسى هجرى بقلم محمد باقر بن محمد كمرهاى نزيل شهر رى.