، كمك بدانها و احسان بر آنها، و منع از قطع صله ارحام و آنچه مناسب آنست آيات قرآن مجيد در اين باره.
1- (آيه 83- البقره) و چون پيمان گرفتيم از بنى اسرائيل بر اينكه نپرستند جز خدا را، و احسان كنند بپدر و مادر و خويشاوند.
2- (177: البقره) و داد از مال با آنكه دوستش دارد بخويشاوندان.
3- (21: الرعد) و آنان كه صله كنند آنچه را فرمانداده خدا كه صله شود، و بترسند از پروردگار خود و بهراسند از بدحسابى خود- تا اينكه فرمايد: و آنان كه بشكنند عهد خدا را پس از بستن آن و قطع كنند آنچه را خدا فرمان داده كه وصل شود و تباهى كنند در زمين آنانند براشان لعنت باشد و خانه بد.
4- (90- النحل) راستى كه خدا فرمان ميدهد بعدل و احسان و بخشش بخويشاوند.
5- (26- اسرى) و بده بخويشاوند حقش را.
6- (28: الروم) پس بده بخويشاوند حقش را.
7- (22: محمد) آيا اميد نرود كه اگر پشت كنيد بفرمان تباهى آوريد در زمين و قطع ارحام خود كنيد (از طبرسى در تفسير آيه 26 اسرى (ج 6 مجمع البيان ص 411) معنايش اينكه بدهيد بخويشاوندان حقوق آنان را كه خدا در مالهايتان واجب كرده، به تفسير ابن عباس و حسن، و بقولى مقصود خصوص خويش پيغمبر است، بتفسير سدى و همانست كه اصحاب ما از ائمه صادقين روايت كردند.
من گويم: اين تفسير متعين است زيرا آيه خطاب بآن حضرت است (ص) پس الف و لام
در القربى بجاى ضمير است و مىشود بده بخويش حق او را گفتند: مقصود همه خويشانست و اگر چنين بود بايد ذَوِي الْقُرْبى يا اولى القربى ميگفت چنانچه در آيه آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى است و در آيه (22: النور) است كه كوتاهى نكنند صاحبان فضل و وسعت رزق كه بدهند بخويشاوندان، بلكه منظور يكنفر است از خويشاوندان و جز فاطمه عليها السلام نباشد كه نزديكتر خويشان آن حضرتست بدو (سپس حق را در خمس و انفال معين كرده است به دليل آيات قرآن از پاورقى ص 88 مترجم).
اخبار باب:
پ1- قرب الاسناد: بسندش تا امام ششم (ع) كه فرمود: صله رحم كن گر چه با شربتى از آب و بهتر صله رحم بازداشتن آزار است از او.پ و فرمود: صله رحم مرگ را پس اندازد، و مال را فزون سازد، و دوستى در خاندان اندازد.پ 2- از همان: بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: راستش احسان كردن جلو مردنهاى بد را بگيرد، راستش كه صدقه خشم پروردگار را فرو نهد، و صله رحم عمر را افزايد و فقر را براندازد، و گفتن: لا حول و لا قوه الا بالله، ذكرى است كه در آن درمان 99 درد است كه كمتر آنها اندوه است.پ 3- تفسير قمى، در باره تفسير آيه 21- الرعد: بسندش از امام هفتم (ع)، فرمود:
رحم آل محمد آويزه عرش است ميگويد: بار خدايا صله كن با هر كه بمن صله كند، و ببر از هر كه با من قطع كند، و اين در باره هر رحمى جاريست.پ 4- امالى صدوق، امير مؤمنان بنوف بكالى فرمود: اى نوف صله كن با رحمت تا فزايد خدا بر عمرت گويم برخى اخبار در باب جوامع مكارم گذشت و برخى در باب بر والدين.پ 5- خصال: بسندش تا پيغمبر (ص) كه فرمود: هر كه شاد است روزيش فراوان شود، و مرگش پس افتد صله رحم كند.پ 6- امالى صدوق در مناهى نبى فرمود: هر كه خودش يا مالش روانه شود تا صله رحم كند خدا عز و جل باو ثواب صد شهيد دهد، و بهر گامى چهل هزار حسنه دارد و 40 هزار سيئه از او محو شود، و بمانند آن درجه او بالا رود و گويا صد سال عبادت خدا كرده شكيبا و خدا خواه.پ 7- خصال: بسندش تا امام چهارم كه فرمود: گامزدنى محبوبتر نباشد نزد خدا عز و جل
از دو گامزدن يكم براى بستن رخنه صفى در راه خدا (در صف جهاد) و دومى براى احوالپرسى از خويشاوندى كه خير خود را قطع كرده.پ 8- تفسير امام: و اما قول او تعالى و ذَوِي الْقُرْبى كه آنان خويشان پدر و مادرى تو باشند، بتو گفته شده حقشان را بشناس چنانچه از بنى اسرائيل بدان پيمان گرفته شده و از شما امت محمد براى شناختن حق خويشان محمد كه آنان امامان بعد از او هستند و كسانى كه پهلوى آنهايند از آن پس از فرزندان خويشان.پ امام (ع) فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: هر كه رعايت كند حق خويشان پدر و مادرش را هزار هزار درجه در بهشت باو بدهند كه فاصله هر دو درجه باندازه دويدن اسب تندرو باشد در صد سال يكدرجه از نقره باشد و ديگرى از طلا، و ديگرى از لؤلؤ، و ديگرى از زمرد و ديگرى از زبرجد، و ديگرى از مشك، و ديگرى از عنبر و ديگرى از كافور، و آن درجهها از اين صنفند، و هر كه رعايت كند حق خويشان محمد و على را بدو دهند از درجات فزون و ثوابهاى بيشتر باندازه فزونى محمد و على (ص) بر پدر و مادر نژادى او.پ 9- خصال: بسندش تا رسول خدا (ص) كه در بهشت درجهاى باشد كه نرسد بدان جز امام عادل، يا صاحب رحمى كه بدانها صله كند، يا عيالوارى كه پرشكيبا است.پ گويم: در باب خمر گذشت از قول پيغمبر (ص) كه فرمود: سه تا به بهشت نروند: دائم الخمر، و عقيدهمند به سحر و قاطع رحم.پ 10- خصال: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: چهار چيز زودتر كيفر دارند: مردى كه در برابر احسان تو بدى كند، و مرديكه تو بر او نتازى و او بتو بتازد، و مرديكه با او در چيز هم پيمانى و تو پايبند وفاء هستى و او در مقام عهدشكنى با تو است و مرديكه با خويشانش پيوست دارد و آنها قطع كنند با او.
در خصال: ضمن وصاياى پيغمبر (ص) بعلى (ع) مانند آن آمده و بارها گذشت.پ 11- خصال: در وصاياى ابى ذر بچند سند كه رسول خدا (ص) بمن سفارش كرد صله رحم كنم و گر چه پشت كند بمن و در باب اخلاق بد گذشت و هم جاى ديگر بچند سندپ از پيغمبر (ص) كه فرمود: قاطع رحم به بهشت نميرود.پ 12- خصال: بسندى از امير مؤمنان (ع) كه قطع رحم سبب فقر است.پ 13- در عيون و خصال: بسندى تا رسول خدا (ص) كه فرمود: چون به آسمانم بردند رحمى ديدم آويزان بعرش كه از رحمش به پروردگارش شكايت داشت باو گفتم: ميان تو و او در چه پدرى برخورد شود؟ گفت: در پدر چهلم.
پ14- خصال: در حديث اربعماه امير مؤمنان (ع) فرمود: با ارحام خود پيوست كنيد و گر چه بسلامى باشد خدا تبارك و تعالى مىفرمايد (1: النساء) و بترسيد از خدا كه بازپرسى ميشويد از او و از ارحام راستى كه خدا بر شما ديدهبانست.پ 15- عيون بچند سند تا امام حسين (ع) كه فرمود: هر كه شاد مرگش پس افتد، و روزيش فزايد بايد صله رحم كند.پ 16- عيون بدين سندها تا رسول خدا (ص) فرمود: هر كه يك چيز را براى من در عهده گيرد من چهار چيز برايش در عهده گيرم صله رحم كند و خدا او را دوست دارد، و روزيش را فراوان كند، و بعمرش افزايد، و بهشتى در آوردش كه باو وعده داده در صحيفه رضا از پدرانش مانندش آمده.پ 17- در عيون بهمين سندها: كه رسول خدا (ص) فرمود: من از شما ترسانم، در سبك شمردن دين، و در فروختن حكم و اينكه قرآن را سرودخوانى كنيد، و اينكه كسى را پيشوا سازيد كه در ديندارى بهتر از شماها نباشد در صحيفه رضا از آن حضرت مانندش آمده.پ 18- عيون بسندى تا احمد بن حسين از پدرش كه گفت: در مجلس امام رضا (ع) بوديم و مردى از برادرش شكوه كرد و آن حضرت اين قطعه را ميفرمود:
معذور دار برادرت را بر گناهانش* پردهپوشى كن و بر عيوبش روكش افكن بر ناهنجارى سفيه شكيبا باش* و هم در سختيهاى دوران و از روى تفضل جواب مگو* و وانه ستمكار را بدان كه حسابش رسد.پ 19- امالى طوسى: بسندش تا امير مؤمنان (ع) فرمود: صله كنيد با ارحام خود و گر چه از شما ببرند تا آخر خبر.
گويم: گذشت بچند سند از آن حضرت (ع) كه صله كنيد ارحامى را كه از شما بريدهاند.پ 20- از همان: بسندش تا داود رقى كه گفت: نزد امام ششم بودم كه از پيش خود آغاز سخن كرد و فرمود: اى داود اعمال شما روز پنجشنبه بر من نموده شد، و در ضمن اعمالت ديدم با پسر عمويت فلانى صله كردى، و آن مرا شاد كرد، براستى دانستم كه صله تو زودتر عمرش نابود كند و مدتش را ببرد.
داود گفت: مرا پسر عمى بود معاند و خبيث كه بمن رسيده بود خودش و عيالش بد زندگى دارند، و من چكى براى هزينه اندكى براش صادر كردم پيش از آنكه بيرون شوم براى مكه، و چون بمدينه رسيدم امام ششم گزارش آن را بمن داد.پ 21- از همان: بسندش تا محمد بن ابراهيم گفت: منصور (عباسى) امام ششم را خواست
پو امر كرد مسندى براى آن حضرت در پهلويش گستردند و وى را بر آن نشانيد، سپس گفت:
مهدى را برايم بياوريد، چند بار گفت باو گفتند هم اكنون، هم اكنون مىآيد، مشغول خوشبو كردن خود است، درنگى نشد كه آمد و بوى او بر او پيشى گرفت، منصور رو بامام كرد و گفت:
يا ابا عبد الله حديثى در باره صله رحم باز گفتهاى، آن را يادآور كن تا مهدى من بشنود، فرمود بسيار خوب، و بسندى تا رسول خدا (ص) باز گفت از قول پدرانش كه رسول خدا (ص) فرمود:
مردى صله رحم كند كه از عمرش سه سال مانده و خدا عز و جل آن را سى سال گرداند، و قطع رحم كند و از عمرش سى سال مانده و خدا آن را سه سال گرداند و آنگاه اين آيه (29- الرعد) را خواند محو كند خدا هر چه را خواهد و اثبات كند و ام الكتاب نزد او باشد.
منصور گفت: يا ابا عبد الله اين حديث خوبيست ولى مقصود من نبود، آن حضرت فرمود بسيار خوب و حديث ديگرى تا رسول خدا (ص) آورد كه فرمود: صله رحم خانهها را آباد سازد، و عمرها را بيفزايد، و گر چه مردم خوبى نباشند.
منصور گفت: اين هم خوبست اى ابا عبد الله و مقصود من نبوده آن حضرت فرمود:
بسيار خوب و بهمان سند از رسول خدا (ص) آورد كه فرمود: صله رحم حساب را آسان كند و مردن بد را براندازد، منصور گفت: آرى اين را خواستم.پ 22- و از همان: بسندش تا على (ع) فرمود: گفته شد يا نبى الله در مال حقى جز زكات باشد؟
فرمود: آرى نيكى برحم چون پشت كند، و احسان بهمسايه مسلمان چه كه به من ايمان ندارد كسى كه با شكم سير شب گذراند و همسايه مسلمانش گرسنه باشد، و آنگاه فرمود: پيوسته جبرئيل سفارش همسايه را بمن كرد تا آنجا كه گمان بردم البته سهم ارثى برايش مقرر ميدارد.پ 23- علل: در خطبه فاطمه (ع) فرض كرده خدا صله ارحام را براى فزون شدن شمار (خاندان).
ميگويم: در باب گناهانى كه خشم خدا را ببار آورند از امام باقر (ع) كه چون قطع ارحام شود اموال بدست اشرار افتد، و از امام ششم است كه گناهانى كه زود نابود كنند قطع رحم است.پ 24- معانى الاخبار: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: صله رحم در عمر فزايد، و صدقه نهانى خشم پروردگار را فرو نشاند، و راستى كه قطع رحم و قسم دروغ خانمانها را بىامل وانهند، و رحمها را گران نمايند و آن مايه قطع نسل شود.پ 25- از همان: بسندش تا عمرو بن جميع گفت: نزد امام ششم (ع) بودم بهمراه چند كس از اصحابش و شنيدمش ميفرمود: رشته خويشى امامان خاندان محمد (ص) روز قيامت به
عرش آويزد، و رشته ارحام مؤمنان بدان در آويزد و گويد:
پروردگارا صله كن هر كه با ما صله داشته و قطع كن هر كه با ما قطع كرده و خداى تبارك و تعالى ميفرمايد: من رحمانم و تو رحمى، نامت را از نامم باز گرفتم، و هر كه تو را صله كند با او صله كنم، و هر كه تو را قطع كند از او قطع كنم، و از اين رو رسول خدا (ص) فرمود: رحم پيونديست از طرف خدا عز و جل.پ و بنقل مسندى تا قاسم بن سلام است كه گفته در معنى اين قول پيغمبر (ص) شجنه يعنى خويشاوندى در هم پيوسته مانند پيوست ريشهها، و اينكه گويند: حديث ذو شجون است يعنى بهمدگر چنگ انداختند.
و يكى از دانشمندان گفته: درخت متشجن آنست كه شاخههايش در هم پيچند- تا گويدپ پيغمبر (ص) فرموده: فاطمه (ع) شجنه منى يعنى رشته پيچيدهايست از من آزاردم آنچه آزاردش، و شادم كند آنچه شادش كند.پ 26- از همان: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: جبرئيلم خبر داد كه بوى بهشت از مسافت هزار سال يافت شود، عاق آن را درنيابد، و نه قطعكننده رحم، و نه پير زناكار- تا پايان خبر.پ 27- ثواب الاعمال: بسندش تا رسول خدا (ص) كه چون علم باشد و عمل نباشد، و زبانها با هم باشند و دلها جدا از هم، و ارحام از هم ببرند، آنجا است كه خدا لعنتشان كند پس ناشنوا شوند و نابينا.پ 28- سرائر: از ميسر آمده كه گويد: امام ششم فرمود: اى ميسر در عمرت افزوده شده چه كار ميكنى؟ گفتم: مزدور بودم در دوران نوجوانى به پنج درهم (سكه نقرهاى در حدود 12 نخود و اندى) و آن را به دائى خود ميرساندم (يعنى اين صله رحم سبب فزونى عمرم شده).پ 29- غيبت طوسى: بسندش تا سالمه كنيز امام ششم، گفت: من كنار بستر احتضار آن حضرت بودم، بيهوش شد و چون بهوش آمد فرمود: بحسن نواده امام چهارم كه افطس لقب داشت هفتاد دينار طلا بدهيد و بفلان و فلان اين قدر، من گفتم: بمردى پول ميدهى كه با تيغ بر تو يورش برد و ميخواست تو را بكشد؟ فرمود: تو ميخواهى من از كسانى نباشم كه خدا عز و جل در باره آنها فرموده (21: الرعد) و آنان كه صله كنند آنچه را خدا فرموده: صله شود و بهراسند از پروردگار خود و بترسند از بدحسابى آرى اى سالمه راستش خدا بهشت را آفريده و خويش ساخته و بويش را خوش نموده كه از مسافت دو هزار سال بمشام رسد، و عاق (والدين) و قاطع رحم آن را نيابند.پ 30- محاسن: بسندش تا امام ششم (ع) كه مردى از تيره خثعم نزد رسول خدا (ص) آمد
پو گفتش: بمن بگو افضل اسلام چيست؟ فرمود: ايمان بخدا، گفت از آن پس چيست؟ فرمود:
صله رحم، گفت از آن پس چيست؟ فرمود: امر بمعروف و نهى از منكر.پ 31- صحيفه رضا: تا امام ششم (ع) فرمود: صله ارحام و خلق خوش فزونى در عمرها است.پ 32- از همان: تا محمد بن على (ع) فرمود: صله ارحام و خوش همسايگى فزونيست در اموال.پ 33- فقه الرضا: روايت است كه رحم چون دور شود شكاف بردارد و چون بهم چسبد شكاف بردارد،پ و روايت است كه دو سال برو و بوالدين خود نيكى كن، يك سال برو صله رحم كن، من روايت دارم كه: برادر بزرگ بجاى پدر است.پ 34- تفسير عياشى: از اصبغ بن نباته گفت: شنيدم امير مؤمنان ميفرمود: يكى از شماها چنان خشم كند كه راضى نگردد جز بدوزخ رود، هر كدامتان بخويشاوندى خشم كرد به دو نزديك شود (تا باو بچسبد) زيرا رحم چون تماس يابد برقرار شود، و راستش كه رحم به عرش آويز است و چون شكستن آهن آن را ميكوبد و فرياد ميكشد بارخدايا صله كن هر كه را با من صله كند و ببر از هر كس كه از من ببرد، و اينست مقصود از قول خدا در قرآنش (1: النساء) و بترسيد از خدائى كه از او بازپرسى شويد و از ارحام راستى كه خدا بر شماها ديدهبانست و هر كه از شما خشم كند و ايستاده فورا بزمين افتد كه آن پليدى شيطان را از بين ببرد.پ 35- از همان كه در تفسير ارحام در آيه يكم سوره النساء وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ فرمود: مقصود ارحام مردم است كه خدا فرمانداده بصله آنها و بزرگ داشته آنها را نبينى كه آنها را همراه خود آورده.پ 36- از همان: از جميل بن دراج كه پرسيدم از امام ششم (ع) از قول خدا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ فرمود: ارحام مردم است (تا آخر آنچه در 35 گذشت).
در كتاب حسين بن سعيد از قول جميل مانندش آمده.پ 37- تفسير عياشى: علاء بن فضيل كه از امام ششم (ع) شنيدم ميفرمود: رحم بعرش آويزان است و ميگويد: بارخدايا صله كن هر كه مرا صله كند، و ببر از هر كه از من ببرد، و اين همان رحم آل محمد است، و رحم هر مؤمن، و آنست مقصود از قول خدا (21: الرعد) و آنان كه صله كنند آنچه را خدا فرموده صله شود.پ 38- از همان: بسندى تا رسول خدا (ص) كه فرمود: بر بوالدين و صله رحم حساب را آسان كنند و سپس اين آيه را خواند وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ الخ.پ 39- از همان: بسندى از امام هفتم (در تفسير آيه 21 سوره الرعد قريب بمضمون شماره 37).
پ40- در همان: از عمر بن مريم كه پرسيدم از امام ششم از قول خدا وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ فرمود: از آنست صله رحم، و تاويل نهائى آن صله با ما است.پ 41- از همان: از صفوان بن مهران جمال، گفت: ميان عبد الله بن حسن و امام ششم گفتگوئى شد تا آنجا كه آوازه هر دو بلند شد و مردم گردشان را گرفتند و آن شب از هم جدا شدند، و چون بامداد كردم براى نياز بدنبال امام ششم (ع) رفتم و ديدم بر در خانه عبد الله بن حسن است، و ميگويد: اى جاريه بابى محمد بگو: اين ابو عبد الله بر در خانه او عبد الله بن حسن بيرون شد و ميگفت: اى ابو عبد الله چه چيزى شما را بدين بامدادى اينجا آورده؟ فرمود: كه راستش ديشب بيك آيه از قرآن خدا برخوردم و مرا نگران كرد، گفت: آن چه آيه است؟ فرمود: قول خدا عز و جل (21: الرعد) وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ (تا آخر آيه) راوى گفته: پس همديگر را در آغوش كشيدند و هر دو گريستند و عبد الله بن حسن گفت: درست گفتى بخدا اى ابا عبد الله، گويا من هرگز اين آيه را نخواندم.
كنز كراچكى: بسندش از صفوان مانند آن را آورده.پ 42- تفسير عياشى: بسندى تا رسول خدا (ص) كه فرمود: كسى صله رحم كند و از عمرش جز سه سال نمانده و خدا آن را بسى و سه سال كشاند، و كسى قطع رحم كند و از عمرش 33 سال مانده و خدا كوتاهش كند تا سه سال يا كمتر.پ حسين راوى حديث گفته امام صادق (ع) اين آيه را ميخواند (39: الرعد) محو كند خدا آنچه خواهد و بر جا دارد و ام الكتاب نزد او است.پ 43- مجالس مفيد: بسندش تا امام باقر (ع) كه در كتاب امير المؤمنين (ع) است: سه خصلتند كه دارنده آنها نميرد تا وبالشان ببيند، تجاوز، قطع رحم و سوگند دروغ ثواب صله رحم زودتر برسد، راستش مردمى بدكار باشند كه با هم صله رحم كنند و اموالشان فزون گردد و ثروتمند شوند، و راستش كه سوگند دروغ و قطع رحم خانهمانها را ويران و بىسكنه كنند.پ 44- حسين بن سعيد مانندش را از ابن محبوب آورده و در آخرش افزوده رحم جابجا شود و جابجائى آن قطع نسل كند.پ 45- كتاب النجوم: بسندى تا ميسر كه امام ششم فرمود بمن: اى ميسر چند بار مرگت در رسيده و هر بار خدا تو را پس انداخته، بصله رحم تو و احسانت بخويشانت.پ 46- رجال كشى: تا ميسر (قريب بمضمون حديث 45 را آورده با اين اضافه كه: گفتم قربانت، من پسركى بودم در بازار و دو درهم مزد داشتم و يكى را بعمهام ميدادم و يكى را بخالهام.
پ47- از همان بسندى (قريب بمضمون حديث 45 را آورده).پ 48- روضه الواعظين: امير مؤمنان (ع) فرمود: نيكى كن و نيكى بگير، رحم كن و رحم شو، بخوبى ياد كن تا بخوبى ياد شوى صله رحم كن تا خدا عمرت را فزايد.پ و رسول خدا (ص) فرمود: مردى از امتم را در خواب ديدم كه با مؤمنان سخن ميگفت و پاسخش نميگفتند، و صله رحم او آمد و گفت: اى گروهان مؤمن با او سخن گوئيد كه او صله رحم كرده، و مؤمنان با او سخن گفتند و دست دادند و با آنها شد.پ 49- حسين بن سعيد: بسندش تا امام ششم (ع) كه فرمود: راستى كه صله رحم عملها را پاك سازد و اموال را افزايد و حساب را سبك كند، و بلا را براندازد، و عمر را فزون كند.پ 50- از همان: بسندش تا عبد الله بن طلحه كه شنيدم امام ششم (ع) ميفرمود: مردى نزد پيغمبر (ص) آمد و گفت: يا رسول الله راستش مرا خاندانيست كه با آنها صله كنم و آنها مرا آزار كنند، و ميخواهم تركشان كنم، رسول خدا (ص) باو فرمود: در اين صورت خدا هم همه شما را ترك كند، گفت: چه كنم؟ فرمود: بده بكسى كه محرومت كرده، و صله كن با كسى كه از تو بريده و درگذر از آنكه بتو ستم كرده، و چون چنين كنى خدا عز و جل ظهير تو باشد بر آنها.
ابن طلحه گفت: بآن حضرت گفتم: ظهير چه باشد؟ فرمود ياور.پ 51- همان بسندش از امام ششم (ع) كه فرمود: نخست سخنگوى اندام آدمى روز قيامت رحم است، ميگويد: پروردگارا هر كه مرا در دنيا صله كرده امروز ميان خودت با او صله كن، و هر كه در دنيا مرا قصع كرده امروز از او ببر.پ 52- همان: بسندش تا امام ششم (ع) كه فرمود: رحم بعرش آويزانست روز قيامت فرياد كند، بارخدايا صله كن هر كه مرا صله كند، و ببر از هر كه با من بريده (راوى كه ابى بصير است) گويد: من گفتم: آن رحم رسول خدا (ص) باشد؟ فرمود: آن هم در شمار است.پ و فرمود: رحم روز قيامت چون دشكوى چرخريس آيد، و هر كه آن را صله كرده آيد از آن نورى بتابد تا او را در بهشت در آورد، و هر كه قاطع آن آيد از او خود را درپيچد تا او را به دوزخ افكند.پ 53- همان، بسندى: تا گويد: امير مؤمنان براى مردم سخنرانى كرد، خدا را سپاس كرد و او را ستود و سپس فرمود: هيچ كدام شما مردان گر چه صاحب و فرزند است از عشيره و تبارش بىنياز نباشد، و از مدارا، و گرامى داشت آنان، و از اينكه از او بدست و زبانشان دفاع كنند، آنها بيش از مردم ديگر در پشت سرش از او نگهدارى توانند و پريشانى او را بيشتر آرامش دهند، و بر او دلسوزتر باشند در آسيبى كه باو رسد يا روزى كه بد بيارد، هر كه دستش
پرا از عشيره خود واگيرد همانا يك دست از آنها واگيرد و در برابر دستهاى بسيارى از او واگرفته شوند و هر كه براى تبار خود با اخلاص دوستى كند، و چون تواند دست بخشش بدانها گشايد براى خدا خدا آنچه را خرج كرده در دنيا باو عوض دهد، و در آخرت مزد دو چندانى به او دهد، برادران راستين ميان مردم بهترند از مال كه خود خورد و بارث گذارد، هيچ كدام شما از برادرش وانگيرد، و ديگرى را بجاى او نگيرد در صورتى كه كمكى از او نيابد و يا تهيدست باشد، نبايد هيچ كدام شما از خويشاوند مستمند خود غفلت كند از اينكه رخنه نياز او را ببندد از آنچه اگر هزينه نهدش زيانى نكند و اگر بچنگ دارد سودش ندهد.پ 54- همان: بسندش تا معاويه كه امام ششم (ع) بمن فرمود: صله رحم روز قيامت حساب را سبك سازد، و آنگاه خواند (آيه 21: الرعد) (آنان كه) صله كنند آنچه فرموده خدا كه صله شود، تا آخر آيه ...پ 55- همان: سند تا يكى از اصحابمان كه بامام ششم گفتم: راستى آل فلان بهم نيكى كنند و با هم صله كنند فرمود: تا چنين باشند خودشان و مالشان فزون شوند، و پيوسته در فزونى باشند تا از هم ببرند و چون چنين كنند وارونه باشند.پ 56- همان: بسندى تا رسول خدا (ص) فرمود: شما را رهنمون نباشم به بهترين خلق در دنيا و ديگر سراها؟ گفتند: چرا يا رسول الله فرمود: هر كه صله كند با كسى كه از او بريده، و عطا كند بدان كه از او دريغ كرده؟ و بگذرد از كسى كه باو ستم كرده، و هر كه خوش آيد مرگش پس افتد، و روزيش بگشايد از خدا بترسد و صله رحم كند.پ 57- همان: بسندش تا امام باقر (ع)، فرمود: مردى بابى از مژده داد كه گوسفندانش زائيدهاند و فزودند و او گفت: فزونيشان شادم نكند و آن را دوست ندارم، اندك و كافى دوستتر است پيش من از آنچه بسيار است و دلربا، راستش من از رسول خدا (ص) شنيدم ميفرمود: بر دو گوشه صراط در روز قيامت رحم است و امانت و چون صلهكننده رحم، و بردارنده امانت بدو رسد سرنگون نكند آنها را در دوزخ.پ 58- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) كه ميفرمود: صله رحم فزاينده مال، و دوستى خاندان، و پس اندازنده مرگ است.پ 59- همان: بسندى تا ميسر كه امام ششم باو فرمود: اى ميسر چند بار مرگت در رسيده و هر بار خدا پس انداخته براى صله تو با خويشانت.پ 60- همان تا امام هفتم كه فرمود: مرديست كه از عمرش سى سال مانده و بخويشانش ميرسد و صله رحم كند و خدا آن را سى و سه سال نمايد، و بسا كه از عمرش سى و سه سال مانده حقشناس
خويشان خود است و قاطع رحم و خدا آن را سه سال كند.پ 61- كتاب النوادر: بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: صله رحم عمر را فزايد و فقر را ببرد.پ و بدين اسناد: رسول خدا (ص) بسراقه بن مالك بن جعثم فرمود: تو را رهنمائى نكنم به بهترين صدقهها گفت: چرا پدر و مادرم بقربانت يا رسول الله، آن حضرت فرمود بهترين صدقه بر خواهرت يا دخترت باشد، و آن بتو برگردد و جز تو سودش را نبرد.پ و بدين اسناد از على (ع) كه برسول خدا (ص) گفته شد: يا رسول الله كدام صدقه بهتر است؟ فرمود: بخويشاوند ندار و بهمين اسناد كه رسول خدا (ص) فرمود:پ دو سال برو براى صله رحمت الخبر و بدين اسناد كه رسول خدا (ص) فرمود:پ كار خوب مردن بد را دفع كند و صدقه نهانى خشم پروردگار خاموش كند و صله رحم عمر را فزايد و فقر را ببرد.پ 62- كتاب الامامه و التبصره: بسندش تا پيغمبر (ص) مانند آن را آورده.
و از همان بدين سند كه رسول خدا (ص) فرمود: صله رحم كند گر چه بيك شربت آب و بهتر آن خوددارى از آزار آنست.پ و بدين سند: رسول خدا (ص) فرمود: صدقه ده تا اجر دارد، و قرض هيجده تا و صله برادران بيست و صله رحم بيست و چهار.پ و بدين سند: رسول خدا (ص) فرمود: صله رحم كنيد در دنيا و گر چه به سلامى باشد.پ 63- همان: بسندش مانندش را آورده و فرموده: خيانت نكن بخائن تا مانندش باشى و قطع رحم نكن گر چه قطع كرده با تو.پ 64- دعوات راوندى: روايت است كه روزى امام هفتم (ع) نزد هارون رفت، و هارون بوى گفت: راستش بخدا كه من كشنده تو باشم، فرمودش اين كار مكن كه من از پدرانم تا رسول خدا (ص) شنيدم كه فرموده: بنده خدائى صله رحم كند و از عمرش سه سال مانده و خدا آن را سى سال گرداند و مردى قطع رحم كند و از عمرش سى سال مانده و خدا آن را سه سال كند، رشيد گفت: خود اين را از پدرت شنيدى؟ فرمود: آرى، و فرمانداد صد هزار درهم به آن حضرت دادند و او را بخانهاش برگرداند.پ و امام صادق (ع) فرمود: صله رحم حساب را آسان كند در روز قيامت و آن عمر را دراز كند، و از مردن بد حفظ كند، و صدقه دادن در شب خشم خدا را خاموش كند، و در روايتى صدقه نهانى آمده، و فرمود هر كه خوب نيكى كند بخانوادهاش روزيش فزون شود. 65- نهج البلاغه فرمود: هر كه خويشانش از دست نهند بيگانه بر او بتازد، فرمود (ع)
پراستش كسى اگر مال هم دارد از عشيره و تبارش بىنياز نباشد و از اينكه با دست و زبانشان از او دفاع كنند، آنان پشتيبان بزرگ مرد هستند برايش، و آرامبخش آنانند براى پريشانى او و دلسوزترند بر او در بلائى كه بر او فرود آيد، زبان خوشى كه خدا براى كسى در مردم نهد بهتر است برايش از مالى كه بديگرى ارث دهد.پ 66- از همان: هلا هيچ كدام شما رو نگرداند از خويشى كه در او نياز سختى بيند، و از اينكه رخنه آن نياز را ببندد بدان چه اگر بداردش فزونش نسازد، و اگر مصرفش كند او را نشكند هر كه دستش را از عشيره خود باز دارد همانا يك دست از آنها باز گرفته و در برابر دستهاى بسيارى از او باز گيرند، و هر كه نرمخو و مردمدار باشد پيوسته قومش بدو دوستى كنند.
سيد (رضى) ره گفته: چه معناى خوبى در اين جمله اخير آورده، زيرا كسى كه باز دارد خيرش را از تبارش همانا يك دست از آنها بازداشته، و چون بياريشان نيازمند شود، و براى همكاريشان بيچاره گردد از ياريش پس ننشينند، و از نگهداريش گرانى كنند، و از خود دريغ كرده همكارى دستهاى بسيار، و همگامى انبوهى را.پ 67- همان: امير مؤمنان (ع) فرموده: گرامى دار تيره و تبارت را كه آنان بال پرش تواند، و هنگامى كه بدانها برگردى، و دستى كه بوسيله آن يورش توانى.پ 68- عده الداعى: پيغمبر (ص) فرمود: سفارش كنم حاضر امتم را و غائبشان را و آنان كه در پشت پدرانند و رحم مادران تا بروز قيامت بر اينكه صله رحم كنند و اگر چه يك سال راه از او دور باشند، زيرا كه آن از ديندارى است.پ و فرمود (ص) در دو گوشه صراط روز قيامت امانت است و رحم، و چون صله كن رحم و امانت پرداز بر آن بگذرند به بهشت رسند و چون خائن در امانت و قاطع رحم بر آن گذرند هر چه كردند سودشان ندارد، و صراط او را به دوزخ وارد كند.پ 69- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: چون امير المؤمنين (از مدينه) بيرون شد براى بصره (در جنگ جمل) در ربذه (آبادى نزديك مدينه) منزل كرد (براى فراهم شدن قشون) و مردى از قبيله محارب نزد آن حضرت آمد و گفت: اى امير المؤمنين من در ميان قومم يك بدهى كلانى بگردن گرفتم (براى اصلاح فيما بين يا حفظ قبيله) و از چند طائفه آنها درخواست همكارى و كمك كردم زبان دريغ بمن پيش داشتند، اى امير مؤمنان شما بآنها بفرما بمن كمك كنند و وادارشان كن بهمكارى با من، فرمود: كجا هستند؟ گفت هم آنان كه در ديدرس تو هستند گروهى از آنها باشند، آن حضرت بپاكش خود مىكرد و آن به لوكه افتاد گويا يك شتر مرغ است و برخى ياران آن حضرت بدنبال آن به لوكه افتادند (گويا براى پاسدارى از آن حضرت)
پو خرده خرده بآن رسيدند و آن حضرت بدان قوم در رسيد و بر آنها سلام كرد و پرسيد چه چيز مانع شما است از همكارى با يارتان و از او گله داشتند و او هم از آنها گله داشت، امير مؤمنين فرمود: هر كسى با تيره خود صله كند كه آنان شايستهترند به احسان او و آنچه در دست دارد و عشيره و تيره هم با برادر خود صله كنند اگر روزگار او را بسر در آورد و از او برگشت زيرا هم صلهها و هم بخششها ثواب برند، و آنان كه از هم ببرند و بهم پشت كنند گنهكارند سپس مركب خود را برانگيخت و فرمود: هى هى و مهار را از دست آن مرد آزاد كرد.
(در توضيح دنبال حديث سخنى طولانى در تفسير لغت و ادبيت حديث آورده كه چون براى عموم مفهوم و سودمند نيست از ترجمه آن خوددارى شد).پ 70- كافى: بسندش تا امام رضا (ع) فرمود: كسى صله رحم كند و از عمرش سه سال مانده و خدا آن را سى سال كند، و خدا هر چه خواهد كند.
بيان: دلالت دارد كه عمر بيش و كم شود، و صله رحم مايه فزونى آنست و قول آن حضرت خدا هر چه خواهد كند اشاره است بمحو و اثبات، و اينكه خدا تواناست بر آن، يا اينكه عمر بيشتر و كمتر از آن هم مىشود، راغب گفته رحم زهدان زنست و براى پيوند خويشى به عاريه آوردند چون خويشان از يك پدراند ... خدا عز و جل فرموده: وَ أَقْرَبَ رُحْماً پايان سخن راغب.
و بدان كه علماء اختلاف دارند در ميزان رحمى كه بايد صله كرد بقولى رحم پيوند نژاديست ميان وابستگان بيك مادر، و بقولى رحم خويشاوند از دو طرف است، پدران و هر چه بالا روند، و فرزندان و هر چه بپائين روند، و هر كه بپدر و مادر پيوندد از برادران و خواهران و فرزندانشان و عموها و عمهها.
و بقولى رحم پيوند خويش است ميان دو كس كه بهم محرمند و ازدواجشان با هم روا نيست و عموزاده و خالهزاده را شامل نشود، و بقولى شامل هر خويشاوند معروفى است در نسب محرم باشد يا نه و گر چه نسبت دورى دارند و اين درستتر باشد بشرط اينكه در عرف مردم خويشاوند شمرده شوند و گر نه همه مردم در آدم و حواء بهم رسند.
و اما قبائل بزرگ مانند بنى هاشم در اين زمان (حدود هزار هجرى) همه ارحام هم باشند؟ مورد اشكال است، و دلالت دارد بر رحم بودن آنان روايت على بن ابراهيم در تفسير قول خداى تعالى (22 سوره محمد) آيا اميد است كه اگر رو برگردانيد در زمين تباهى كنيد و قطع رحم كنيد كه در باره بنى اميه فرو آمده و آنچه باهل بيت (ع) كردند.
ابن اثير در نهايه گفته: در حديث است كه هر كه خواهد عمرش دراز شود بايد صله رحم
پكند، و در حديث بارها ذكر صله رحم شده، و آن بمعنى احسان بخويشانست كه همنژاد وابسته بزناشوئى باشند، و لطف و نرمش بآنها و رعايت حالشان گر چه دورى كنند و بد كنند، و قطع رحم ضد همه اينها است ... كه بوسيله احسان ميان خود و آنها را با علاقه خويشى پيوسته پايان.
و شهيد ثانى ره گفته: اصحاب فقهاء اختلاف دارند كه قرابت كيانند؟ چون نصى در بيان آن نرسيده و بيشتر آن را امرى عرفى دانند كه در عادت وابسته شمرده شوند در نسب خواه ارث برند يا نه.
و شيخ قولى دارد كه رحم خويشان او باشند تا آخرين تا آخرين پدر و مادر مسلمان و به مشرك بالا نرود گر چه در عرف خويش شمرده شوند براى گفته پيغمبر (ص) كه اسلام رحمها را بريده كه در جاهليت بوده، و قول خداى تعالى در باره نوح (ع) و پسرش (46 هود) راستش او از اهل تو نبود.
ابن الجنيد گفته: هر كه براى قرابت و ذوى رحم وصيت كند و نام آنها نبرد از آن كسانى باشد كه خويش اويند از طرف فرزند و پدر و مادرش، و بنظرم از فرزند چهارمين پدر نبايد تجاوز كرد، زيرا رسول خدا (ص) (در مصرف خمس) از آن تجاوز نكرده (كه آن را اولاد عبد المطلب سومين پدر) مقرر كرده، و بهر معنا تفسير شود مرد و زن، و نزديك و دور، و وارث و غير وارث در آن درآيد، و فرقى ميان ذوى القربى و ذوى الرحم نيست پايان.
پس از فهم اينها بدان كه شكى در حسن صله ارحام و لزوم آن في الجمله نيست، و آن را چند درجه است كه برخى بالاترند، و كمترش احوالپرسى و سلام، كناره نكردن است، و اختلاف در آن باختلاف توانائى و نياز طرف است، بعضى مراتب آن واجب است و بعضى مستحب، و فرق ميان آنها مشكل است، و راه احتياط باز است، و هر كه باندازه صله رحم كند و كوتاه آيد از درجهاى كه شايد و يا از آنچه تواند آيا واصل محبوبيت يا قاطع، در آن نظر است، بهر حال تشخيص درجه واجب از مستحب بسيار دشوار است و خدا بحقيقت حال داناتر است، و احتياط راه نجاتست.
شهيد ره در قواعدش گفته: با هر رحمى صله بايد بحكم قرآن و سنت و اجماع بر ترغيب به صله ارحام و سخن در آن چند موضوع دارد:
اول: اينكه رحم كدام است، ظاهر هر كه وابسته نژادى است در عرف و گر چه فاصله دور دارد، يا اولويت مراتب بر يك ديگر چه ذكور باشد چه انثى، برخى عامه آن را منحصر دانسته و بدانها كه نبايد با هم زناشوئى كنند و محرم يك ديگرند و اگر هر دو يك صنفند يكى
پرا ذكر فرض كنند و ديگرى را انثى و چنانچه زناشوئيشان حرام باشد رحم هم باشند، و دليل آورده باينكه حرمت ازدواج با دو خواهر براى اينست كه قطع رحم شود: و همچنين حرمت اوليه جمع ميان عمه و خاله با برادرزاده و خواهرزاده آنان در صورت عدم رضا بقول، و بطور مطلق بقول آنها، و روگردانى از اين گفته سزاوار است، زيرا وضع لغت رحم دليل قول ما است و عرف نيز و اخبار هم بر آن دلالت دارد و آيه (22 سوره محمد) فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ الخ، بتفسير على (ع) در باره بنى اميه است كه با آل محمد (ع) قطع رحم كردند چنانچه على بن ابراهيم در تفسيرش آورده و اين دليل است كه خويشان دور هم رحم باشند.
دوم، صله چه باشد كه بدان از قطع رحم بدر آيند؟ جواب اينست كه بعرف رجوع شود زيرا يك معناى شرعى و لغوى ندارد، و باختلاف عادتها و دورى و نزديكى محل سكونت تفاوت يابد.
سوم: صله چگونه باشد؟ و جواب قول پيغمبر است كه صله كنيد با ارحام خود گر چه بسلام كردن، و در آگاهى است بر اينكه سلام هم صله رحم است، و شكى ندارد كه با فقر پدران يا فرزندان صله با مال واجب است و براى خويشان ديگر مستحب است و در طبقه وارثان مؤكد است و باندازه هزينه زندگى است، و اگر بىنياز باشند باينست خود هديه بدانها بدهد، و بزرگتر صله رحم با خود است و در آن اخبار بسيار است و آنگاه بدفع ضرر از خود و از آن پس جلب سود بدو، سپس صله هر كه نفقهاش واجب است، و گر چه رحم او هم نباشد چون زن پدر و برادر و بندهاش، و كمتر صله سلام كردن خود است و آنگاه پيغام بسلام و دعاء در پشت سر و ستايش در حضور هم.
چهارم: صله واجب است يا مستحب؟ و جواب اينكه تا آنجا كه از قطع رحم بدانيد واجب است زيرا قطع رحم گناه است بلكه گناه كبيره است، و بيش از آنش مستحب است.پ 71- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: صله ارحام پاكيزه كند هر كردار و فزايد هر مال و بلا را بگرداند و حساب را آسان كند و مرگ را پس اندازد.
بيان: تزكيه اعمال يعنى ثواب آنها را فزون كند، يا آنها را از كمبود پاك كند يا سبب قبولشان گردد، و آنها را مدح كند و بكمال ستايد، و فزونى اموال باشد، امير المؤمنين (ع) فرموده: صله رحم مثراه مال است و شارحان نهج برايش دو تفسير آوردهاند.پ يكم: عنايت اليه براى هر زنده سهمى از روزى مقدر كرده كه در زمان زندگيش به او برسد، و چون كسى امر جمعى را بگردن گيرد و بآنها مدد و كمك رساند، در پرتو عنايت بايست آيد كه روزى و مددى كه بآنها دهد بدست او باشد خواه ارحام او باشند يا در نظر او
پشايان رحمت باشند، تا آنجا كه اگر در دل گيرد از يكشان كمك خود را باز گيرد بسا باندازهاى كه از او دريغ كرده از مالش كم كند، و اينست معنى اينكه: مژات مال است.
دوم: اينكه از اخلاق پسنديده است كه مردم را جلب كند، و آنكه صله رحم كند مورد مرحمت گردد، و باو مدد و كمك رسانند دفع بلا هر محنت و بد آمد و آسيب بلا است و آسانى حساب در مال يا در اعمال هم پس انداختن مرگ.
در نهايه گفته: هر كه دوست دارد پس افتد مرگش بايد صله رحم كند در حديث است، و در عمر و دين هر دو باشد و از آنها بايست حديث ديگر: صله رحم مثراة مال است و منسأه اثر ...
نووى گفته: براى اينكه باو بركت دهد بتوفيق در طاعات و صرف اوقاتش در خيرات و بسط رزق هم بركت آنست و بقولى فراخى است، و بقولى در نظر فرشتههاى لوح محفوظ نمايد كه عمرش شصت است و اگر صله رحم كند صد باشد، با اينكه خدا آينده را ميداند، و بقولى مقصود از درازى عمر ياد خيريست كه پس از مرگش كنند و گويا نمرده است، عياض گفته: اثر بمعنى مرگ است، اين نام را باو دادند چون بدنبال زندگى است، و مقصود از پس افتادنش ياد بخير پس از آنست كه گويا نمرده، و گر نه عمر بيش و كم نشود.
يكيشان گفته ميتوان بر ظاهرش تفسير كرد زيرا عمر هم بيش و كم شود، چه بسا در ام الكتاب باشد كه او اگر صله رحم كند عمرش چنانست و اگر نكند چنان.
مازرى گفته: و بقولى فزودن در عمر بركت آنست بتوفيق در طاعت كردن و صرف وقت در آنچه سود آخرتست، و توجيه بياد خير پس از مرگ ضعيف است.
طيبى گفته: توجيه بدان روشنتر است زيرا اثر هر چيز نشانه وجود او است و ذكر بخير هم نشانه وجود مرده است خدا فرمود (12: يس) و بنويسيم آنچه پيش داشتند و آثارشان را و از اين معنى است قول خليل (ع) (84: الشعراء) و بنه برايم زبانى راستين در آيندگان.
و يكى از شارحان نهج گفته: نساء بمعنى تاخير است و آن از دو راه شود يكم: صله رحم مايه مهربانى ارحام گردد و سبب يارى دادن و كمك آنان بصله كن بر آنها شود، و از آزار دشمن دورتر گردد و اين خود مايه درازى عمر باشد.
دوم اينكه صله خويشاوندان توجهانگيز است به بقاء كسى كه بآنها صله كند، و كمك او به دعاء آنان، و بسا كه دعاءشان براى او، و توجه آنان به بقاى او از شرائط بقا و پس افتادن مرگ باشد پايان.
و من گويم: نيازى بدين سختگرائى نيست، دور نباشد كه برخى اعمال اثر كنند در
درازى اعمار، و ما بسط سخن داديم در اين باره در شرح اخبار باب بداء (رجوع كن به ج 4 ص 92 باب بداء و نسخ از همين چاپ جديد بحار، از پاورقى ص 113).پ 72- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه مردى آمد نزد پيغمبر (ص) و گفت: يا رسول الله خاندانم نخواهند جز كه بر من بپرند و از من ببرند و دشنام دهند و من آن را وانهم؟
فرمود: در اين صورت خدا همه شماها را وانهد، گفت: پس چه كنم؟ فرمود: صله كن با آنكه از تو بريده، و بده بدان كه از تو دريغ كرده، و بگذر از آنكه بتو ستم كرده كه چون چنين كنى خدا پشتيبانت باشد بر سر آنها.
بيان (پس از شرح چند لفظ گويد) رفض خدا كنايه است از سلب رحمت و نصرت و فرو آوردن عقوبت تا گويد ظهير ناصر و معين است، و مقصود از آن در اينجا نصرت خدا و فرشتهها و مؤمنان خوبست چنانچه در باره پيغمبر (ص) و دو همسر خيانتكارش فرموده (4: التحريم) و اگر باو زور گويند راستش كه خدا ياور او است و جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتهها از آن پس ظهير باشند.پ 73- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه سفارش كنم حاضر و غائب امتم را و كسانى كه در پشت پدران و رحم زنانند تا روز قيامت بصله رحم و گر چه يك سال راه از او دور باشد، چون كه آن از دين است.
روشنگرى ... كه آن از دين است يعنى كوچ كردن بديدار آنان و يا بعلاوه نامه فرستادن و هديه برايشان از اموريست كه خدا در دين متين و قرآن مبين بدان فرمانداده.پ 74- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه صله رحم: خوشخلقى و بخشش و خوشدلى است، و روزى را فزايد مرگ را پس اندازد.
روشنگرى: خوشخلقى چون كه با صله رحم خوش برخوردى در دل جا كند و بديگران هم برسد و همچنين بخشش عادت مىشود، و خوشدلى اينست كه آن را با بذل و عفو و احسان انجام دهد بىكينه و حسد و بدخواهى، يا اينكه در خاطرش هم و غم و انديشه از دشمنان راه ندهد زيرا صله رحم دشمنى او و خويشان را بزدايد و آن مايه آسودگى از شر ديگر مردم شود و بلكه وسيله دوستى آنها هم باشد.پ 75- كافى: بسندش تا ابى بصير كه شنيدم امام ششم (ع) ميفرمود: رحم آويزانست به عرش ميگويد: بارخدايا صله كن كسيرا كه با من صله كند، و ببر از كسى كه از من ببرد، و آن رحم آل محمد است كه خدا عز و جل (21: الرعد) فرموده: آنان كه صله كنند آنچه را خدا فرموده صله شود و رحم هر صاحب رحم است.
پروشنگرى: رحم بعرش آويزانست تشبيه معقول است بمحسوس كه حق رحم را با رساتر وجهى اثبات كند، و كنايه است از اينكه حق خود را در محضر خدا طلب ميكند، و معنى دعايش اينست كه با او چنان باش كه او با من است و همان احسان يا بدى را با او كن كه با من كند، و بقولى ظاهر آن مقصود است نظر بتجسم برخى اعمال و گفتهاند. تفسير مشهور رحم خويشى از طرف پدر و مادر است و آن امريست معنوى، و سخن و قيام ندارد، و سخن و قيام و قطع و وصلش براى بيان بزرگداشت او است، و صله واصل آن و گناه قاطع آن، و از اين رو قطعش را عقوق نام كردهاند كه بمعنى شكافتن است و گويا سبب پيوند را قطع كرده.
و گفتند: بسا كه آويزان بعرش فرشتهايست كه عوض رحم سخن ميكند بامر خدا سبحانه و خدا او را واداشته دفاع كند از رحم و ثواب صله كن آن را و گناه قاطعش را بنويسد چنانچه فرشتههاى نگهبان اعمال را نويسند.
قوله: و آن رحم آل محمد است يعنى آويزان بعرش رحم آل محمد است، و مقصود اينكه رحم آويزان بعرش رحم پيغمبر (ع) است و خويشان و خاندانش كه همان امامانند پس از آن حضرت كه خدا امر بصله با آنها كرده و دوستى آنان را مزد رسالت ساخته، و خويشى آنها با رسول (ص) نه با مردم ديگر و از اين رو است كه صله با آنها واجب است يا مقصود خويشى مؤمنانست از نظر ايمان، زيرا حق پدر و مادر نژادى براى اينست كه مايه زندگى دنيوى باشند و حق خويشاوندان براى اينست كه بدان پيوند دارند، و پيغمبر و على (ع) هر دو پدر امتند چون سبب وجود همه چيزند و علت غائى همه موجودات كه در حديث قدسى فرمايد:
اگر شما دو تن نبوديد من افلاك را نمىآفريدم.
و بعلاوه آن دو سبب حيات معنوى جاويدانند بدانش و ايمان براى همه مؤمنان، و تفاوت ميان اين حيات و حيات فانى دنيا بىاندازه است، و از اين راه همه مؤمنان برادرند، و خويشان پيغمبر خويشان و ذوى الارحام آنان باشند و نيز خدا (6: الاحزاب) فرموده پيغمبر اولى است بمؤمنان از خودشان و ازواجش مادران آنها باشند و در قرائت اهل بيت و هو اب لهم و او پدر آنها است هم آمده پس پيغمبر و خديجه (ع) پدر و مادر اين امتند و ذريته پاكشان ذوى ارحام امت، و از اين رو اولى و احق بصله باشند از همه خويشان نژادى و قوله و رحم هر ذى رحم چند تفسير دارد يكم اينكه آيه در باره هر ذى رحم ديگر هم نازل است.
دوم اينكه رحم ديگران هم در آيه داخل است، سوم اينكه رحم ديگران هم به عرش آويزان است و بسا كه حكم آيه مخصوص بهمان رحم آل محمد است.
پ76- كافى: بسندش از جميل بن دراج كه از امام ششم (ع) (آيه 1: النساء) را كه بترسيد از خدائى كه از او بازپرسى شويد و از ارحام پرسيدم در پاسخ فرمود: مقصود ارحام مردمست كه خدا امر كرده بصله آنها و آنها را بزرگ شمرده نبينى كه آنها را از خود دانسته.
بيان: يعنى مقصود از ارحام در اين آيه همان مردمند نه رحم آل محمد كه در بيشتر آيات امر بصله آن شده و امر كرده بترس از آنها تا صله شوند و بزرگ شمرده آنها را كه قرين خود ساخته، و يا اينكه امضاء كرده است بزرگى آن را كه شيوه مردم است كه در سوگند خدا را با رحم قرين كنند و گويند: تو را بخدا و رحم سوگند.پ 77- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه فرمود: گوينده يكم اعضاء تن در قيامت رحم است كه گويد: پروردگارا صله كن هر كه مرا صله كرده است در دنيا و خود را بدو پيوند بده و هر كه مرا در دنيا قطع كرده خود را از او ببر.
بيان: گوينده يكم است زيرا همه مردم از آن فراهم شدند، و گويا خداى تعالى آفريند آفريدهاى كه بجاى او حق او را خواستار شود ...پ 78- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه فرمود: صله رحم كن گر چه با شربتى آب، و بهترين صله رحم اينكه آزار از او بگردانى، و صله رحم سبب تاخير مرگ است و دوستى خانواده توضيح ... مايه دوستى است چون كه انسان بنده احسانت.پ 79- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) كه رحم بعرش آويزانست در روز قيامت ميگويد:
بارخدايا صله كن با هر كه مرا صله كرده و ببر از هر كه مرا بريده.پ 80- كافى تا امام باقر (ع) كه ابو ذر رضى الله عنه گفته: از رسول خدا (ص) شنيدم ميفرمود: در دو گوشه صراط در روز قيامت رحم است و امانت و چون وصول رحم و امانتپرداز برسند بگذرد ببهشت، و چون خائن بامانت و قاطع رحم برسند با ارتكاب آن دو هيچ كردارى سودش ندارد و صراطش وارو كند در دوزخ.
بيان ... تشبيه اين دو خصلت بدو گوشه براى اينست كه مانعند كه از صراط بدوزخ افتند چنانچه كسى كه در راه تنگى رود در كنار گودالى دو گوشه راه مانع باشند از افتادن در آن گودال ... و نهايه در حديث صراط (يتكفأ به) را بوارونه كردن تفسير كرده، و دور نيست كه رحم در حديث شامل رحم آل محمد باشد و امانت شامل اقرار بامامتشان چنانچه اخبار در باره هر دو گذشته.پ 81- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) كه صله ارحام اعمال را پاك كند و بلا را دفع كند و اموال را افزايد، و عمر را دراز كند، و روزى را فراوان سازد، و دوستى در خاندان اندازد
و بايد از خدا بترسد و صله رحم كند.پ بيان: شهيد قد در قواعدش گويد: اخبار پشت همند در اينكه صله رحم عمر را فزون كند، و بسيار مردم بدان اعتراض دارند براى اينكه آنچه در ازل مقدر است و در لوح محفوظ نوشته است كم و بيش نتواند شد، چون خلاف در علم خداى تعالى نشد نيست، خدا از پيش دانسته هر ممكنى را كه وجودش را خواسته، و نابودى هر چه را نخواسته بعدم ازلى يا پس از ايجاد آن، و چگونه عمر بهر سببى بيش و كم شود.
و در جواب از اين اعتراض پريشانند يك بار گويند اين تعبير براى تشويق است نه گزارش حقيقت، و بار ديگر گويند مقصود ياد بخير پس از مردنست و شاعر گفته:
ياد جوانى عمر دوم وى و لذت آنچه كه نابود گشته در فضول معيشت
(و سعدى سخنسرا هم گفته: مرده آنست كه نامش بنكوئى نبرند).
و باز شاعر گفته: مردند و زنده بياد خودند پس از خود.
و بقولى مقصود بركت داشتن عمر است نه فزونى خود عمر و اين اعتراض بيجا است زيرا اولا در باره بسيارى مطالب بميان آيد كه مورد تشويق است در قرآن و سنت تا برسد به وعده بهشت و نعيم براى ايمان و در باره گذشتن از صراط و رسيدن بحوريان و غلمان و همچنان تهديد بدوزخ و كيفيت عذاب زيرا كه ما گوئيم خداى تعالى در ازل ارتباط هر معلولى را بعلتش دانسته و در لوح محفوظ نوشته، و هر كه را مؤمن دانسته او مؤمن است چه اعتراف كند به ايمان يا نه، پيغمبرى باو گسيل شود يا نه، و هر كه را كافر دانسته او كافر است بهر تقدير و لازم اين گفته ابطال حكمت بعثت پيغمبرانست و اوامر شرع و نواهى آن و آنچه بدنبال دارند و آن سبب هدم آدميانست و جواب از همه اعتراضات يكى است: و آن اينكه خداى تعالى كه اندازه عمر را دانسته است پيوند آن را هم باب سبب مخصوصى دانسته، و چون داند زيد بهشتى است آن را باسباب خاص آن وابسته كه او را آفريده و خردمند كرده، و وسيله هدايت و حسن اختيار و عمل باحكام شرع برايش فراهم كرده، و لازم بر هر مكلف عمل بامر شرع نه باينكه خدا چه داند، زيرا هر چه كند همان را خدا دانسته، و چون امام صادق (ع) فرموده كه زيد چون صله رحم كند خدا 30 سال بعمرش فزايد و بدان عمل كرد اين خبر از اينست كه خدا دانسته زيد همان كند كه عمر 30 سال فزون گردد، چنانچه آن حضرت كه خبر داده زيد چون لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ گفت در بهشت درآيد و آن را گفت بر ما روشن است كه خداى تعالى دانسته كه او ميگويد به بهشت ميرود.
و حاصل آنكه آنچه در جهان پديد آيد دانسته خداى تعالى است با هر شرط و سبب كه
شايسته در بلندى درجات، و دعاها در حصول درخواستهاپ و در حديث است كه از دعا كردن خسته نشويد زيرا ندانيد كى براى شما اجابت شوند، و در اين سريست لطيف و آن اينكه مكلف را كوشش بايد، و در هر ذرهاى كوش امكان اينست كه خدا دانسته سبب خير است چنانچه (در العنكبوت آيه 69) فرموده: و آنان كه مجاهده كنند در باره ما البته كه رهنمائيشان كنيم به راههاى ما و عجب است كه اين اعتراض در خصوص صله رحم آورده شده و در ديگر امور زندگى نگفتهاند با اينكه در آنها هم جهاد دارد براى كسى كه راه خروج از آن را نداند.
اگر گوئى اينها همه درست ولى خداى تعالى فرموده (الاعراف: 33) هر امتى را مرگى است و چون مرگشان رسد نه ساعتى پس افتند و نه پيش افتند و فرموده (المنافقون: 11) و پس نيندازد خدا نفسى را كه مرگش رسد.
گويم آن در هر چه اجل نامند درست است چه طبيعى باشد چه سببى باشد و اين تفسير شود به طبيعى و چنين تعبير شده چنانچه در قاعده جزئى و جزء گذشت.
و جواب ديگر اينكه اجل همانست كه در هنگامش بطور حتم مرگ باشد چه پس از عمر طبيعى باشد و يا سببى باشد و ما هم چنين گوئيم زيرا پس از رسيدن اجل مرگ پس نيفتد، و مقصود از اجل عمر نيست زيرا آن همان وقت است و اشاره دارد باينكه عمر پذيراى بيش و كم است پس از اخبار بسيارى كه بر آن دلالت دارند قول خداى تعالى.
(فاطر: 11) و عمر نگذراند هيچ صاحب عمرى و كم نشود از عمرش جز كه در كتاب مبين باشد.پ 82- كافى: بسندش از امام ششم كه: صله رحم و حسن جوار آباد كنند خانهها را و فزايند عمرها را.
بيان: حسن جوار: رعايت از همسايه خانه است و احسان بوى و دفع آزار از وى و يا شامل همنشين و همسفر هم مىشود، يا كسى كه او را در پناه گرفتى و امان دادى و بقول قاموس جاور همسايه است و آنكه پناهش دادى تا ستم نشود، و مجير و مستجير و شريك در كسب و هر كه نزديك منزل كسى خانه دارد ...پ 83- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود زودرستر ثواب كار خير ثواب صله رحم است.
بيان: چون بسيارى از ثوابش در دنيا ميرسد مانند فزونى عمر و روزى و دوستى خانواده و مانند آنها.پ 84- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه هر كه را خوش آيد پس افتادن مرگ، و فزونى
روزى بايد صله رحم كند.پ 85- كافى: بسندش تا امام ششم كه فرمود: ما ندانيم چيزى عمر را فزايد جز صله رحم تا آنجا كه مردى از عمرش سه سال مانده و هر صله رحم كند و خدا سى سال بعمرش فزايد و آن را سى و سه سال كند، و عمرش سى و سه سال باشد و قطع رحم كند و خدا سى سال كمش كند و سه سالش سازد.پ كافى: بسندش از امام رضا عليه السلام مانندش را آورده.
بيان: دلالت دارد كه جز صله رحم چيزى عمر را دراز نكند و گر نه امام آن را ميدانست و بسا تفسير شود باينكه صله رحم اثر بيشترى از ديگر چيزها دارد و فزونى عمر بدان بيشتر است از جز آن، يا اينكه اثر مستقل دارد و جز او اثر مشروط يا منظم بچيز ديگر، زيرا اخبارى آمده كه صدقه و بر و حسن جوار و جز آن هم سبب فزونى عمر شوند.
86- كافى: بسندش تا امير مؤمنان (ع): هرگز كسى از عشيره و تبارش روگردان نشود و گر چه مال و فرزند دارد و نه از دوستى و احترام آنان، و از دفاعشان از وى بدست و زبان، آنها بهتر پشتيبان او باشند در ميان مردم، و مهربانتر آنان بروى، و رفوكنندهتر پريشانى او اگر آسيبى بدو رسد و پيش آمد بدى بدوزخ دهد، و هر كس دستش را از عشيرهاش باز گيرد يك دست از آنها باز گرفته و دستهاى بسيار از او باز گرفته شود.
هر كه خوشپذيرا باشد دوستش دل بدو دهد، هر كس دست باز دارد در آنچه دارد خدا در دنيا باو عوض دهد و در ديگر سرا دو چندانش سازد، زبان خيرى كه خدا براى كسى در مردم فراهم كند بهتر است از مالى كه آن را ميخورد و بارث ميدهد، مبادا يكى از شما خود را بزرگ شمارد و از عشيره و تبارش دورى كند براى اينكه داراست، مبادا يكى از شماها برادرش را ترك كند و از او دور شود كه بخششى ندارد و ندار است، و غفلت نورزد يكى از شماها كه بخويشاوند نيازمند خود كمك دهد بدان چه اگرش بدارد سودش ندهد، و مصرفش باو زيان نرساند.پ روشنگرى: روگردان نشود براى تاكيد ابدى است، و در نسخهاى اگر چه مال و فرزند دارد بدانها اعتماد نكند كه او را از عشيره بىنياز نسازند، عشيره تبار است و بقولى زادگان پدر كه باو نزديكند ... و بقولى معنى كرامت آنان بالا بردن مقام آنهاست ميان مردم نه احترام آنان از وى.
(مصنف پس از تفصيل لغت و ادبيت كلمات حديث كه چون استفاده عمومى ندارد از ترجمه آن صرف نظر شد گويد).
پدر شرح يلن حاشيته كه از باب افعال است بدين معنى كه هر كه اولاد و خاندان و بندگان و خدمتكاران خود را بنرمش و خوش پذيرائى و خوش برخوردى و مهرورزى با عشائرش و مردم ديگر تربيت كند، دوستانش بفهمند كه او دوستشان دارد، و اگر خودش يا خدمتكاران و خاندانش بدانها بد برخورد كنند دوستى او مورد اعتماد نباشد چنانچه تجربه گواه آنست.
خدا در دنيا باو عوض دهد اشاره است بقول خداى تعالى (39: سبا) بگو هر چه انفاق كنيد خدا عوضش را بدهد لسان الصدق للمرء (پس از شرح ادبيت او گويد) بهر تقدير تشويقى است براى انفاق بر عشيره كه سبب شهرتست و زبانزد شدن احسانش ميان مردم، كسى كه به او احسان كرده او را باحسانش و صفات خوب ديگرش ستايد، و خداى تعالى (در 50: مريم) فرمود و فراهم كرديم براشان زبان راستين بلندى و در حكايت از قول ابراهيم (84: الشعراء) فرموده و فراهم كن برايم زبان راستين در آيندگان.
و تقييد مذمت دورى از عشيره بحال ثروتمندى براى آن نيست كه در حال بىثروتى خوبست بلكه براى اينكه اين دورى غالبا در اين حالت رخ ميدهد و هم خصال بد ديگر (باقى كلام مصنف در تفسير لغات و ادبيات حديث است كه ترجمه سود عمومى ندارد مترجم).پ 87- كافى: بسندش تا سليمان بن هلال كه بامام ششم (ع) گفتم: آل فلان بهم نيكى كنند و با هم صله رحم كنند در پاسخ فرمود: در اين صورت اموالشان فزايد و خودشان فزون شوند، پيوسته در اين وضعند تا از هم ببرند و چنين كنند اين نعمت از آنها برداشته شود.
بيان: نمو خودشان فزودن فرزندان و فزونى شماره و شرف آنها است ...پ 88- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: مردمى فاجر و بدكردارند و نيكوكار نباشند و صله رحم كنند و مالشان فزايد و عمرهاشان دراز شود، و چه شود اگر نيكوكار و نيكى كن باشند.
بيان: يعنى خودشان خوب باشند و صله رحم بكنند.پ 89- كافى: بسندش تا امير مؤمنان (ع) فرمود: صله ارحام كنيد گر چه با سلامى باشد، خداى تبارك و تعالى ميفرمايد (1: النساء) و بترسيد از خدائى كه از او بازپرسى شويد و از ارحام راستش خدا بر شما ديدهبانست.
بيان: دلالت دارد كه كمترين صله رحم سلام دادن است، و شامل آنجا شود كه ميداند يا گمان ميبرد كه جواب نميدهد و بقولى در اين صورت سلام دادن خوبى ندارد زيرا آنان را در حرام اندازد، و اين جاى سخن دارد.پ 90- كافى: بسندش تا صفوان جمال گفت: ميان امام ششم (ع) و عبد الله بن حسن
پسخنى رفت تا به جنجال كشيد و مردم گردشان را گرفتند و شبانه از هم جدا شدند بدان وضع و من براى نيازى بامداد بيرون شدم و ناگاه امام ششم بر در خانه عبد الله بن حسن بود و ميفرمود: اى جاريه بابى محمد بگو راوى گفت: عبد الله بن حسن بيرون شد و گفت يا ابا عبد الله چه چيز در اين بامدادت رخ داده؟ فرمود: من ديشب يك آيه از قرآن را خواندم كه نگرانم كرد، گفت: كدام آيه؟ پاسخ داد قول خدا عز و جل ذكره آنان كه صله كنند آنچه را خدا امر كرده صله شود، و بهراسند از پروردگارشان و بترسند از بدحسابى عبد الله گفت:
درست گفتى گويا من هرگز اين آيه قرآن را نخواندم، و هم را در آغوش كشيدند و گريستند.پ بيان: (پس از تفسير برخى الفاظ و توجيه كلمات گويد):
وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ طبرسى قد در تفسيرش (ج 6 ص 288 مجمع البيان) گفته: مقصود از آن ايمان بهمه رسولان و كتب آسمانى است چنانچه در قول خدا (285- البقره) است كه فرق نگذاريم ميان هيچ كدام از رسولانش.
و بقولى مقصود: صله با محمد (ص) و پشتيبانى او و جهاد با او است، و بقولى از ابن عباس صله رحم است و آن از امام ششم (ع) روايت است، و بقولى صله لازم با همه مؤمنان است از دوستدارى و يارى و دفاع از آنها و شامل صله رحم و جز آن مىشود: و در روايتپ جابر از امام باقر (ع) است كه رسول خدا (ص) فرمود: بر والدين و صله رحم حساب را آسان كنند و سپس اين آيه را خواند،پ و بروايتى از امام كاظم (ع) در تفسير اين آيه فرمود: آن رحم آل محمد است كه بعرش آويخته ميگويد: بارخدايا صله كن هر كه مرا صله كند و ببر از هر كه از من ببرد و آن در هر رحمى پويا است.پ و روايت است از وليد كه بامام رضا (ع) گفتم: بر عهده مرد در مالش چيزى باشد جز زكات فرمود: آرى كجا است آنكه خدا فرموده وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ الخ).
وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ يعنى ترسند از كيفر پروردگارشان در قطع آن وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ بقولى در آن چند گفتار است يكم بحساب بد آنان در گناهانشان همه بىآمرزش چيزى از آنها دوم اينكه براى سركوبى و سرزنش حسابرسى شوند زيرا حسابرسى كافر بدين راه است، و مؤمن را حساب رسند تا شاد شود بدان چه خدا برايش آماده كرده.
سوم: آنكه هيچ حسنه از آنها پذيرفته نشود و هيچ گناهى آمرزيده نشود اين از امام ششم (ع) روايت است.
چهارم: سوء حساب يعنى بدى جزاء آن را حساب ناميدند چون دادن حق به مستحق است،پ و هشام بن سالم از امام صادق (ع) روايت كرده كه سوء حساب اينست كه گناهان را به
حساب آنها گزارند و حسنات را بحساب نيارند و آن خردهگيريستپ و حماد از آن حضرت روايت كرده كه بمردى فرمود: اى فلانى، چيست تو را با برادرت؟ گفت: قربانت چيزى از او بستانكار بودم و تا دينار آخر حقم را از او گرفتم، فرمودش بمن بگو از قول خدا ميترسند از سوء حساب بگو ببينم ترسند از اينكه جور و ستمى بر آنها كند؟ نه بخدا بلكه ترسند از خردهگيرى.
من گويم: و خدا پس از چند آيه ديگر فرمايد و آنان كه بشكنند عهد خدا را پس از بستن آن و قطع كنند آنچه را خدا فرموده صله كنند و تباهى كنند در روى زمين هم آنانند لعنت خواه از آنها است بدخانگى و بنا بر اين تفسير اين آيات از سختترين آنچه باشند كه در باره قطع رحم وارد است.
وانگه ظاهر اينست كه همه مضمون حديث براى آگهى دادن بعبد الله و يادآورى او است بدين آيه تا برگردد و توبه كند و گر نه معامله آن حضرت با او قطع رحم نبوده بلكه عين مهرورزى و غمخوارى بوده براى آنكه كناره گيرد از آنچه خواسته بود از فسق بلكه كفر، زيرا او از آن حضرت خواستار بيعت وى براى پسر شومش بود چنانچه گذشت يا چيز ديگرى مانند آن و بهر حال چون خلاف و ستيزه او با آن حضرت در مرز شرك بخدا بوده.
با اينكه مانند آن حضرت از اين امور غافل نميشد تا بخواندن قرآن يادآور شود، روشن است كه ذكر آن از راه مصلحت بوده تا عبد الله ياد عقوبت خدا كند و مخالفت امام خود را وانهد و از مهر آن حضرت باو بوده، و شايد نگرانى كه بخود وابسته كنايه از نگرانى عبد الله بوده ولى دلالت دارد بر حسن رعايت رحم تا باين حد و گر چه فاسق و گمراه باشد فتدبر.پ 91- كافى: بسندش تا عبد الله بن سنان كه بامام ششم (ع) گفتم عموزادهاى دارم كه با او پر صله كنم و او از من ميبرد تا قصد كردم باين سبب از او ببرم، فرمود اگر تو او را صله كنى و او ببرد خدا بهر دوتان صله كند، و اگر از هم ببريد خدا از هر دوتان ببرد.
روشنگرى: اينكه فرمود: خدا با هر دوتان صله كند براى آنكه استمرار صله او سبب ترك قطع رحم برادر شود و رحمت خدا هر دو را فرا گيرد در صورت اصرار برادرش بقطع رحم كه سبب قطع رحمت خدا از او شود، و فناى زودرس او در دنيا و عقوبتش در ديگر سرا چنانچه اخبار بر آن دلالت دارند،پ و در گفته امير مؤمنانست با دشمنت از راه احسان درا كه يكى از دو پيروزيست اشاره است بدين امر زيرا كه او يا برميگردد از دشمنى و يا مستحق كيفر
و خذلان شود.پ 92- و بهمين سند كافى: از داود بن فرقد كه امام ششم (ع) بمن فرمود: راستى كه من دوست دارم خدا بداند من گردنم را زير بار رحم دارم و براى صله فاميلم پيشتازم پيش از آنكه از من بىنازى كنند.
بيان: مقصودش اينست كه من اين كار خودم را دوست دارم، و اشاره دارد كه روزى ميرسد بآنها و من پيشتازم براى رساندن آن بآنان پيش از آنكه از سبب ديگرى بدانها رسد.پ 93- كافى: بسندش از امام رضا (ع) كه رحم آل محمد و ائمه بعرش آويخته ميگويد: بار خدايا صله كن با هر كه بمن صله كند و ببر از هر كه از من ببرد، سپس آن پويا است در ارحام مؤمنان و اين آيه را خواند و بترسيد از خدا كه از او بازپرسى شويد و از ارحام.
بيان: ائمه همان آل محمدند ...پ 94- كافى: بسندش از عمر بن يزيد گفت: پرسيدم امام ششم را از قول خداى عز و جل آنان كه صله كنند آنچه را امر كرده خدا صله شود فرمود: خويشان تو باشند.
بيان: يعنى شامل خويشان مؤمن هم مىشود نه اينكه مخصوص بآنها است.پ 95- كافى: بسندش از عمر بن يزيد كه بامام ششم (ع) گفتم: آنان كه صله كنند آنچه را امر كرده خدا صله شود فرمود: در باره رحم آل محمد نازل شده و بسا در باره خويشان تو هم باشد، و آنگاه فرمود: مبادا از كسانى باشى كه ميگويند چيزى براى يك چيز است.
بيان: مقصود از جمله آخر اينست كه گر چه آيه در مورد امر خاصى نازل است ولى حكمش را بموارد ديگرى عموم بده كه نظر آن باشند، يا اينكه چون ما براى آيهاى تفسيرى كرديم و باز تفسير ديگرى منكر آنها مشو، زيرا آيات ظاهر و باطن دارند، و ما در هر جا بمناسبت تفسيرى را بيان كنيم و همه درست باشند، و با اين توضيح اخبار بظاهر مخالف را ميتوان جمع كرد كه در تفسير و تاويل آيات قرآن واردند.پ 96- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: هر كه شاد است از اينكه خدا عمرش را دراز كند، و روزيش را فراوان كند بايد صله رحم كند زيرا رحم در قيامت زبان تيزى دارد ميگويد: پروردگارا صله كن با هر كه با من صله كند، و ببر از هر كه از من ببرد، و مردى در آن روز وضع خوبى نمايد تا چون رحمى كه آن را قطع كرده برسد و او را به ته دوزخ فرو اندازد.
روشنگرى: پس از تشريح و تفريع لفظ ذلق از قاموس گويد: در نهايه در شرح حديث رحم است كه رحم روز قيامت در رسد و بزبان شيوا و رسا سخن گويد ...
مرد وضع خوبى نمايد براى اعمال صالحه بسيارش در دنيا- تا گويد- بسا تفسير
شود بمنكر حكم صله رحم و ميتوان آن را تفسير كرد بكسى كه رحم آل محمد (ص) را قطع كرده و منكر امامت آنها است).پ 97- كافى: بسندش از جهم بن عبد الحميد كه بامام ششم (ع) گفتم من خويشانى دارم كه همعقيدهام نيستند آيا بر من حقى دارند؟ فرمود: آرى، حق رحم را چيزى قطع نكند، و اگر همعقيده تو باشند دو حق دارند حق رحم و حق اسلام.
بيان: دلالت بر اينكه كفر حق رحم را ساقط نكند و اين منافات ندارد با قول خداى تعالى (22- المجادله) نيابى مردمى كه ايمان آوردند بخدا و روز قيامت كه دوستدار باشند با آنان كه مبارزه كنند، با خدا و رسولش و گر چه پدران يا پسران يا برادران يا عشيره آنان باشند زيرا تفسير آن دوستى با دل است نه خوشبرخوردى در ظاهر، يا مقصود از آن دوستى دينى است چنانچه طبرسى ره گفته، يا اينكه در صورت معارضه آنها با حق است و خوشبرخوردى سبب غلبه باطل بر حق شود، و دور نيست كه نفقه ارحام نيز حق رحم باشد و انفاق بر آنها چون ديگران واجب باشد.پ 98- كافى: بسندش تا اسحاق بن عمار كه شنيدم امام ششم ميفرمود: صله رحم و نيكى كردن حساب را آسان كنند، و از گناهان حفظ كنند، پس صله ارحام كنيد و به برادرانتان نيكى كنيد و گر چه بسلام خوب و جواب خوب.
بيان: مقصود از بر نيكى ببرادران دينى است چنانچه بيايد، و نيكى بوالدين در ضمن صله رحم است ...پ 99- كافى: بسندش از امام ششم، فرمود: صله رحم حساب را آسان كند، و بعمر افزايد، و از مردم بد حفظ كند، و صدقه شبانه خشم خدا را خاموش كند.
بيان: بنقل از نهايه گفته: مصارع سوء كنايه از وقوع در بلاهاى بزرگ رسواخيز و تباه كن است، و گفته صدقه شبانه افضل است چون باخلاص نزديكتر است.پ 100- كافى: بسندش از امام ششم (ع)، فرمود: صله رحم پاك كند اعمال را، و فزايد اموال را، آسان كند حساب را و دفع كند بلا را، و فراوان كند روزى را.پ 101- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه در حديثى فرمود: آگاه باش در دشمنى با هم حالقه و بن كنى است نه بن كندن مو ولى بن كندن دين.پ 102- كافى: بسندش از حذيفه بن منصور كه امام ششم (ع) فرمود: بپرهيزيد از حالقه كه مردمكش است گفتم، حالقه چيست؟ فرمود: قطع رحم.
بيان: مردمكش يعنى مايه مرگ و انقراض آنان شود چنانچه آيد، و تفسيرش بمرگ دلها
پكه گفتهاند دور است و مىشود كه اين يك وجه باشد براى اينكه آن را حالقه ناميدند، و رحم در اصل زايشگاه فرزند است و ظرفش شكم است و قرابت را رحم خواندند چون زايش از رحم است و از اينجا است كه گويند ذو الرحم در برابر اجنبى.
بيان: در نهايه است كه در حديث است نفوذ كرده بشما درد امتها كه كينهتوزيست و آن حالقه است، حالقه خصلتى است كه بن ميكند، يعنى نابودى دين چنانچه تيغ مو را از بن ميكند، و بقولى قطع رحم و ستم بر يك دگر است پايان مصنف آن را در اين باب آورده از نظر اينكه تباغض در خويشاوندان هم هست يا براى اينكه حالقه تفسير شده بقطع رحم در اخبار ديگر بلكه در اين خبر هم بسا همان مقصود باشد نظر باينكه تباغض ميان مردم بقطع رحم ميكشد و دين برانداز مىشود (مقصود از مصنف در اينجا صاحب كافى است چون اين شرح از شرح كافى گرفته شده).پ 103- كافى: بسندش تا يكى از اصحاب، كه بامام ششم (ع) گفتم: برادران و عموزادگانم خانه را بر من تنگ كردهاند و مرا بيك اطلاق انداختند، و اگر سخنش را بلند كنم آنچه در دست آنها است بگيرم گويد: بمن فرمود صبر كن كه خدا بزودى گشايشى بتو دهد، راوى گفت: برگشتم و وباء سال 31 (و صد) درافتاد و همه بخدا مردند، و يكيشان هم نماند گفت:
بيرون شدم و چون بآن حضرت وارد شدم فرمود: حال خاندانت چونست؟ گفتم: بخدا همه مردند و يكى از آنها هم نماند، فرمود: براى بدرفتارى آنها با تو بود، و حقشناسى از تو و قطع رحم با تو، نابود شدند، آيا دوست داشتى زنده مانند و بر تو تنگ گيرند گويد: گفتم:
آرى بخدا.
بيان: مقصود خانهايست كه از جد بارث بردند، و اگر با آنها درافتم ميتوانم بگيرم، و بسا معنى اين باشد اگر تو با آنها سخن كنى و واسطه شوى من آن را ميگيرم و امام صلاح نديد تا گويد، در نهايه گفته و با طاعون و بيمارى عمومى است در بسيارى نسخهها سال 31 آمده ولى مقصود همان سال 131 است زيرا آغاز امامت حضرت صادق (ع) سال 114 بوده و وفاتش در سال 148 (و در دنبال شرح ادبى و لغوى آورده كه ترجمهاش سودى ندارد).پ 104- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: در كتاب على (ع) است كه: صاحب سه خصلت هرگز نميرند تا وبال آنها را ببينند. ستمگرى، و قطع رحم، و قسم دروغ كه بدان با خدا مبارزه كنند و طاعتى كه زودتر بثوابش رسند صله رحم است، و راستش مردمى بدكردار باشند و با هم صله كنند و مالشان فزون شود و ثروتمند شوند، و راستى كه قسم دروغ و قطع رحم خانمانها را تهى كنند از اهلشان، و رحم را آسيب رساند و جابجا كنند و آن نسل برانداز است.
پبيان: بنقل از قاموس وبال سختى و گرانى است و بد سرانجامى تا گويد: قسم دروغ را مبارزه با خدا شمرده و افزوده كه: من ميگويم: چون در حضور خدا بدروغ قسم خورد گويا آشكارا با خدا دشمنى كرده و درافتاده، و با اين وصف قسم دروغ بنادانى و خطا را شامل نشود، تا گويد: معنى ثروتمند شدن اينست كه شمارهشان و يا مالشان بسيار شود.
و بعد از نقل تفسير لفظ بلقع از نهايه گويد: ظاهر اينست كه معنى آن اين باشد كه خانههاشان از آنها تهى شود بسبب مردن و قطع نسل يا جلاء وطن و پراكندگى، و مقصود خانمان خود قطع رحم كننده است نه شهر و آبادى آنها به سبب سرايت شوميشان چنانچه گمان شده.
(و در باره نقل رحم پس از بيان اعراب كلام گويد) شايد مقصود از نقل رحم اينست كه وصلت بدل بفرقت شود و هميارى و دوستى بدورى و دشمنى كه اينها مايه كوتاهى عمر و قطع نسل باشند كه بدان تاكيد كرده است.پ و ميگويم: در كتاب ايمان و نذور راجع بقسم دروغ بيايد از قول امام باقر (ع) كه در كتاب على (ع) است راستى كه قسم دروغ و قطع رحم خانمانها را تهى سازند از اهلشان و رحم را بفساد كشند، يعنى نسل براندازند اينجا در بسيارى از نسخهها نغل با غين نقطهدار است و آن بمعنى گنديدن و گسيختن پوست است در دباغى بنقل از نهايه و بىتناسب نيست.پ 105- كافى: بسندش تا عنبسه عابد كه مردى نزد امام صادق (ع) آمد و از خويشانش شكايت كرد و در پاسخش فرمود: خشمشان را فرو خور و تو كار خود را بكن، گفت: ميكنند و ميكنند، فرمود: ميخواهى تو هم مانند آنها باشى؟ و خدا بشماها نظر نكند.
بيان: تو كار خود را بكن، يعنى پيوسته خشم خود را فروكش و گر چه آنها ببد كردن اصرار دارند، يا تو هر چه توانى بآنها نيكى كن ... آنها ميكنند يعنى زيان و بدى ميرسانند.
و خدا بشما همه نظر نكند، يعنى رحمت خود را از همه شماها ببرد در دنيا و در ديگر سرا، و اگر تو صله كنى يا آنها برميگردند و همه مشمول رحمت شويد و تو سزاوارتر و بهرهمند ترى، و يا برنگردند و رحمت ويژه تو باشد و انتقامى به از آن نباشد.پ 106- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص): قطع رحمت نكن و گر چه او با تو قطع رحم كند.
بيان: ظاهرش حرمت قطع است و گر چه آنها قطع كنند، و منافى ظاهر قول خداى تعالى است (البقره: 194) تجاوز كنيد بدو بمانند آنچه بشما تجاوز كرده و مىشود آيه را باين اخبار تخصيص داد و اصحاب ما رض در اين مسائل تحقيقى ندارند با اينكه بسيار مورد حاجت است، و وارسى
آن نياز به بسط و تفصيلى دارد كه با اين پاورقى مناسب نيستند، و اندك گفتارى در اين باره در باب صله رحم (يعنى صله رحم كافى) گذشت، و احتياط در همه اينها اقربست بنجات.پ 107- كافى: بسندى تا امير مؤمنان كه خطبهاش گفت: پناه بخدا از گناهانى كه زود نابود ميكنند، و عبد الله بن كواء يشكرى بپاخاست و گفت: يا امير المؤمنين آيا گناهانى باشند كه زود نابود كنند؟ فرمود: آرى، واى بر تو، قطع رحم راستى كه خانواده گرد هم آيند و مواسات كنند با اينكه بدكردارند و خدا عز و جل بدانها روزى دهد، و خانوادهاى تفرقه شوند و از هم ببرند و خدا آنها را محروم سازد با اينكه پرهيزكارند.
بيان: ابن كواء از سران خوارج ملعون خدا بودند و يشكر سر دو قبيله بوده كه اين ملعون از يكيشان بوده.
خدا آنها را محروم سازد يعنى از وسعت رزق و طول عمر و گر چه در جز آن از متقيانند و تنافى آن نباشد قول خداى تعالى (3- الطلاق) و هر كه بترسد از خدا گشايشى باو دهد و روزيش دهد از آنجا كه گمان نبرد.پ 108- كافى: بسندش تا امير مؤمنين (ع) كه فرمود: چون قطع شوند ارحام اموال به دست اشرار افتند.
بيان: اين مطلب بتجربه رسيده، يك سببش اينكه خويشان با هم ستيزه كنند و نزد ظلمه و حاكمان جور بمرافعه افتند و مال خود را براى رشوه بآنها دهند.
و نيز چون ستيزه كنند و هميار نباشند اشرار بر آنها مسلط شوند و مالها را از دستشان بدر آورند.پ 109- كافى: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: كافر باشد بخدا كسى كه بيزارى جويد از نسبى گر چه دقيق باشد.
بيان: و اگر چه دقيق باشد يعنى رو باشد و يا اينكه پست باشد، يا مقصود اينست كه بيزارى باشاره باشد نه صريح و گويا و اين دور از فهم است، و بقولى يعنى اگر ثبوتش دقيق باشد و آن دورتر است.
و كفر در اينجا بدان معنى است كه بر مرتكبان گناه كبيره بكار برند، و بسا مقصود منكر اصل نسب باشد كه قاطع رحم با آن عقيده مستحل و كافر است، يا مقصود ناسپاس به نعمت است زيرا قطع نسب ناسپاسى بنعمت صله است، يا مقصود اينست كه مانند كفر است زيرا در جاهليت چنان ميكردند، و در اينجا فرقى ميان فرزند و پدر و ديگران از ارحام نباشد.پ 110- كافى: بسندى تا امام باقر و صادق عليهما السلام كه فرمودند: كفر بخداى بزرگ
است نفى حسب و گر چه دقيق باشد.پ بيان: مقصود از حسب نيز نسب پست است زيرا حسب و اعتبار خاندانى در غالب از نسبها بوده است ... و بسا بجاى كلمه انتفاء انتقاء بقاف دو نقطه خواندند و آن تصحيف است.