پ1- از امام باقر (ع) فرمود:
از حق مؤمن بر برادر مؤمنش اين است كه گرسنگى او را سير كند و عورتش را بپوشاند و گرفتارى او را بر گشايد و وامش را
بپردازد و چون مرد به جاى او سرپرست خاندان و فرزندانش باشد.پ 2- از معلى بن خنيس، گويد: به امام صادق (ع) گفتم: حق مسلمان بر مسلمان چيست؟ فرمود: براى او هفت حق واجب است كه هر كدام در مقام خود واجب است بر او اگر يكى از آنها را ضايع و بىاجراء گذارد از ولايت و اطاعت خدا بيرون است و براى خداوند هيچ بهرهاى از بندگى در او نيست، به او گفتم: قربانت، آنها چيستند؟ فرمود: اى معلى، به راستى كه من بر تو مهربانم، و مىترسم كه آنها را ضايع كنى و نگهدارى نكنى و بدانى و بكار نبندى، گويد: به او گفتم: لا حول و لا قوة الا باللَّه، فرمود: آسانتر آنها اين حق است كه:
1- دوست دارى براى او آنچه را براى خود دوست دارى و بددارى براى او آنچه را براى خود بددارى.
2- از خشم او كناره كنى و خشنودى او را پيروى كنى و فرمان او را ببرى.
3- او را كمك كنى با خودت و دارائيت و زبانت و دست و پايت.
4- چشم او و رهنماى او و آينه او باشى.
5- سير نباشى و او گرسنه باشد، سيراب نباشى و او تشنه بماند، نپوشى و او لخت بگردد.
6- اگر تو را خدمتكارى است و برادرت را خدمتكارى نيست، خدمتكار خود را بفرستى تا جامه او را بشويد و خوراك او را بسازد و بستر او را پهن كند.
پ7- به سوگند او وفادارى كنى، دعوت او را بپذيرى، بيمار شد به ديدارش روى و در جنازه او حاضر شوى و هر گاه بدانى او را حاجتى است به انجام آن برايش پيش دستى كنى و او را ندارى تا از تو خواهش آن كند ولى بشتاب و در انجام آن به گوش و هر گاه چنين كردى دوستى خود را به دوستى او پيوستى و دوستى او را به دوستى خداوند پيوستى (اين است معنى روابط دوستانه متبادله).پ 3- از عبد الأعلى بن اعين، گويد: (برخى) از اصحاب ما نوشتند و چيزهائى از امام صادق (ع) پرسيدند و به من فرمان دادند كه از آن حضرت حق مسلمان را بر برادرش بپرسم، پرسيدم و به من پاسخى نداد، چون آمدم كه با او وداع كنم، به او گفتم: پرسيدم و جواب نداديد؟ فرمود: من مىترسم شما كافر شويد، به راستى از سختترين چيزها كه خدا بر خلقش واجب كرده سه تا است:
عدالتورزى مرد از طرف خودش تا اينكه نپسندد براى برادرش از طرف خودش جز آنچه بپسندد براى خودش از طرف او.
همراهى برادر با مال و دارائى.
ذكر خدا در هر حال كه نه لفظ سبحان اللَّه و الحمد للَّه است ولى در نزد آنچه خدا حرام كرده ياد خدا كند و آن را وانهد.پ 4- از امام صادق (ع) كه فرمود:
خدا با چيزى عبادت نشود كه بهتر از اداى حق مؤمن باشد.
پ5- از ابراهيم بن عمر يمانى، از امام صادق (ع) كه فرمود:
حق مسلمان بر مسلمان اين است كه خود سير نباشد و برادرش گرسنه باشد، و خود سيراب نباشد و برادرش تشنه باشد، و خود پوشيده نباشد و برادرش لخت باشد، وه چه بزرگ است حق مسلمان بر برادر مسلمان خودش و فرمود:
دوست بدار براى برادر مسلمانت آنچه را براى خود دوست مىدارى و هر گاه نيازمند شدى از او بخواه و اگر از تو خواستار شد به او بده، از هيچ كار خوبى در باره او دل تنگ و خسته مشو، و از هيچ كار خوبى براى تو دل تنگ و خسته نشود (هيچ خيرى را از او فرو مگذار و پس مينداز و خيرى را برايت فرو نگذارد و پس نيندازد خ ل) پشت او باش كه او پشت تو است، چون غايب شود در پشت سر او نگهدارى كن، و چون حاضر باشد از او ديدن كن، او را گرامى دار و ارجمند شمار زيرا او از تو است و تو از اوئى و چون از تو گلهاى دارد از او جدا مشو تا گذشت او را خواستار شوى، و اگر به او خيرى رسد خدا را سپاسگزار و اگر گرفتار شود، زير بازويش را بگير و اگر براى او دامى نهادند و سخن چينى كردند، به او كمك كن و اگر مردى به برادرش بگويد اف بر تو، دوستى معنوى ميان آنها بريده شود و وقتى به او بگويد: تو دشمن منى، يكى از آنها كافر باشد و اگر او را متّهم سازد و به او افتراء بندد، ايمان در دلش آب شود چنانچه نمك در آب، و گفت: به من رسيده است كه فرمود:
به راستى مؤمن است كه نورش براى اهل آسمانها مىدرخشد چنانچه ستارههاى آسمان براى اهل زمين مىدرخشد و فرمود: به راستى مؤمن دوست خدا است كه خدايش كمك كند و براى او بسازد و مؤمن براى خدا جز حق و درست نگويد و از جز او نترسد.
پ6- از امام صادق (ع) فرمود:
حق مسلمان به برادر مسلمانش اين است كه: هر گاه به او بر خورد سلامش كند، و هر وقت بيمار شد او را عيادت كند، و وقتى غايب شد براى او خيرخواهى كند، و چون عطسه زد به او دعاى وارد را (يرحمك اللَّه) بگويد، و چون از او دعوت كرد او را اجابت كند، و وقتى مرد از او تشييع كند.پ 7- از ابى المأمون حارثى، گويد: به امام صادق (ع) گفتم:
حق مؤمن بر مؤمن چيست؟ فرمود:
به راستى از حق مؤمن بر مؤمن اين است كه او را از دل دوست دارد و با او در مال همراهى كند و به جاى او از خانوادهاش سرپرستى كند و بر كسى كه به او ستم كند او را يارى دهد و اگر بهره غنيمتى در مسلمانان دارد و خودش حاضر نيست بهره او را براى او دريافت كند و چون بميرد از قبر او زيارت كند و به او ستم نكند و او را گول نزند و به او خيانت نورزد و او را وانگذارد و او را دروغگو نشمارد و به او اف نگويد و اگر به او اف گويد ميان آنها دوستى و رابطه معنوى به جا نماند و هر گاه به او بگويد: تو دشمن منى، يكى از آنها كافر شود و هر گاه او را متهم سازد، ايمان در دلش آب گردد چنانچه نمك در آب.پ 8- از ابان بن تغلب، گويد: من با امام صادق (ع) طواف مىكردم، يك مردى از اصحاب ما جلو مرا گرفت، او از من خواسته
بود به همراه او براى كارى بروم و به من اشاره كرد، من بد داشتم كه طواف با امام صادق (ع) را بگذارم و با او بروم، در اين ميان كه طواف مىكردم به ناگاه باز به من اشاره كرد، امام صادق (ع) او را ديد و گفت:
اى أبان، اين مرد تو را مىخواهد؟ گفتم: آرى، فرمود: او كيست؟ گفتم: از ياران ما است، فرمود: با تو هم عقيده است؟ گفتم:
آرى، فرمود: برو نزد او، گفتم: طوافم را ببرم؟ فرمود: آرى، گفتم:
و اگر چه طواف واجب باشد؟ فرمود: آرى، گويد: با او رفتم، سپس از آن نزد آن حضرت وارد شدم و از او پرسيدم، گفتم: به من خبر بده از حق مؤمن بر مؤمن، فرمود: اى أبان، آن را وانه و مخواه، گفتم: چرا، قربانت آن را مىخواهم و پيوسته اصرار كردم، پس فرمود: اى أبان، تا آنجا حق دارد كه نيمى از مالت را به او بدهى، سپس به من نگاه كرد و ديد چه حالى به من دست داده، پس فرمود:
اى أبان، نمىدانى خدا آنها را ياد كرده كه ديگران را بر خود مقدم دارند، گفتم: چرا قربانت، فرمود: اگر تو مالت را با او قسمت كنى او را بر خود مقدم نداشتى، همانا خود را با او برابر داشتى، همانا وقتى او را بر خود مقدم دارى كه از آن نيمه كه بهره خود گذاشتى به او بدهى.پ 9- از عيسى بن أبى منصور، گويد: من با ابن أبى يعفور و عبد اللَّه بن طلحه خدمت امام صادق (ع) بوديم و آن حضرت آغاز سخن كرد و فرمود:
اى پسر أبى يعفور، رسول خدا (ص) فرموده: شش خصلت
پاست كه در هر كه باشند برابر خدا عز و جل و در طرف راست او خواهد بود، پسر أبى يعفور گفت: قربانت، آنها چيستند؟ فرمود: مرد مسلمان براى برادرش بخواهد آنچه را براى عزيزترين خاندانش مىخواهد و مرد مسلمان براى برادرش بد دارد آنچه را براى عزيزترين خاندانش بد دارد و به پاكى و خلوص با او دوستى كند، پسر أبى يعفور گريست و گفت: چگونه با او به پاكى و خلوص دوستى كند؟ فرمود: اى پسر أبى يعفور، چون در دل او اين مقام را داشته باشد (كه براى او بخواهد هر چه را براى عزيزترين خاندانش مىخواهد ... الخ) اهتمام به وى او را بر انگيزد و در نتيجه با غم و شادى او شريك مىشود، براى شادى او شاد مىشود اگر او شاد است و براى اندوه او اندوه مىخورد اگر او غمنده است و اگر چيزى كه مايه گشايش كار او باشد در دست داشته باشد، كار او را گشايش مىدهد و اگر نه براى او دعا مىكند، گويد: سپس امام صادق (ع) فرمود: سه تا از آن شما است (كه همان حب و كراهت و مناصحت نامبرده باشد) و سه تا هم راجع به ما است، فضيلت ما را درست بفهميد، دنبال ما گام برداريد، در انتظار انجام كار ما باشيد، هر كه چنين باشد او در پيشگاه خدا عز و جل است و به نور آنها تابنده شوند آنها كه در درجه پائينتر از آنهايند و اما آن كسانى كه در جناح راست خدايند اگر كسانى كه پائين از درجه آنهايند را بنگرند از فضل و برترى آنها زندگى برايشان ناگوار و تلخ گردد.
ابن أبى يعفور گفت: چه باكى دارند كه آنها را در جناح راست خدا نبينند؟ در پاسخ فرمود: اى پسر أبى يعفور، به راستى كه آنها به نور خدا در پس پردهاند (يعنى چشم از ديدار آنها خيره مىشود و نمىتواند آنها را ببيند) آيا به تو اين حديث نرسيده كه
پرسول خدا (ص) بارها مىفرمود: به راستى براى خدا از طرف راست عرش در برابر خدا و در جناح راست خدا خلقى است كه چهره آنها از برف سفيدتر است و از آفتاب ظهر هنگام تابانتر است، سئوالكننده مىپرسيد، اينان كيانند؟ و جواب مىشنيد: اينانند آن كسانى كه در جلال خدا با يك ديگر دوستى دارند (در مال حلال با هم دوستى كردهاند خ ل).پ 10- از محمد بن عجلان، گويد: من نزد امام صادق (ع) بودم و مردى وارد شد و سلام داد و آن حضرت از او پرسيد، برادرانى را كه دنبال خود گذاردى چگونهاند؟ گويد: آن مرد آنان را خوش ستود و به پاكى ياد كرد و مدح بسيارى نمود، حضرت به او فرمود:
چگونه ثروتمندان آنها از بىنوايانشان ديدار كنند؟ در پاسخ گفت: اندكى، امام فرمود: تا چه اندازه توانگرانشان از بىنوايانشان سركشى و بازرسى كنند؟ در پاسخ گفت: اندكى، امام (ع) فرمود:
چگونه توانگرانشان از مستمندانشان دستگيرى كنند و از مال خود به آنها بدهند؟ در پاسخ گفت: شما يك اخلاقى را يادآورى مىكنيد كه بسيار كم است در مردمى كه ما داريم، گويد: امام (ع) فرمود:
پس تو چگونه معتقدى كه اينان به راستى شيعه هستند (معتقدند كه به راستى شيعه هستند خ ل).پ 11- از أبى اسماعيل، گويد: به امام باقر (ع) گفتم: قربانت، در نزد ما شيعه فراوان است، فرمود:
توانگران بر مستمندان مهربانى و توجه دارند؟ خوش كرداران از بدكاران گذشت دارند؟ با هم همراهى و برابرى دارند؟ در پاسخ گفتم: نه، فرمود: اينان شيعه نيستند، شيعه كسى است كه چنين كند.
پ12- از امام صادق (ع) كه امام باقر (ع) بارها مىفرمود:
ياران خود را بزرگ شماريد و آنان را احترام كنيد و به همديگر روى ترش نكنيد و به يك ديگر زيان نرسانيد و به همديگر حسد نبريد، مبادا بخل ورزيد، بندههاى با اخلاص خدا باشيد.پ 13- از سعيد بن حسن، گويد: امام باقر (ع) فرمود:
آيا يكى از شماها مىرود نزد برادر مذهبى خود و دست در كيسه او كند و آنچه خواهد بر دارد و او جلوش را نگيرد؟ در پاسخ گفتم: من در ميان خودمان چنين چيزى را نمىشناسم، امام باقر (ع) فرمود: در اين صورت چيزى در ميان نيست (يعنى از ايمان يا آداب ايمان- از مجلسى ره) گفتم: پس در اين اين صورت هلاكت است، فرمود كه: راستى هنوز خرد اين مردم تمام نيست و آرمانهاى آنان را به آنان ندادهاند (يعنى هدفهاى اجتماعى درست را درك نكردهاند).
پ14- از معلى بن خنيس، گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم از حق مؤمن، فرمود:
هفتاد حق است كه جز به هفت آن تو را خبردار نكنم زيرا من نسبت به تو مهربان و در باره تو نگرانم و مىترسم تحمل نكنى، گفتم: آرى ان شاء اللَّه، فرمود: سير نشوى و او گرسنه بماند، و تو خود جامه نپوشى و او برهنه باشد، و تو رهنماى او و پيراهن تن او باشى و زبان او كه بدان سخن مىگويد، و دوست دارى براى او آنچه را براى خود دوست دارى و اگر كنيزكى دارى بفرستى بستر او را
براى او بيندازد و در شب و روز براى حوائج او بكوشد. چون چنين كردى ولايت خود را به ولايت ما پيوستى و ولايت ما را به ولايت خدا عز و جل.پ 15- از أبى المغرا، از امام صادق (ع) فرمود:
مسلمان برادر مسلمان است، به او ستم نكند و او را واننهد و به او خيانت نورزد و بر مسلمانان سزا است كه بكوشند در هم پيوستگى و كمك بر يك ديگر در مهرورزى و همراهى با نيازمندان و مهرورزى بر همديگر تا بوده باشيد چنانچه خداى عز و جل فرموده است (29 سوره فتح): «مهربانند به يك ديگر» در خوشيهاى هم شريك و مهرورز باشيد و غمخوار باشيد نسبت به آنچه كار آنان در دسترس شما نيست، بر همان روشى كه گروه انصار در دوران رسول خدا (ص) داشتند.پ 16- از امام صادق (ع) كه رسول خدا (ص) فرمود:
مسلمان بايد چون سفرى خواهد، برادران خود را آگاه سازد و بر برادران او است كه چون بر گردد به ديدن او آيند.